نویسنده: محمدجواد نعیمی، عضو شبکه پژوهشگران هسته بازاریابی سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)
مقدمه
یکی از معضلات کشور با گذشت ۴۳ سال از پیروزی انقلاب، کنار گذاشته شدن رؤسای جمهور سابق است. اشخاصی که ۸ سال بالاترین کرسی اجرایی کشور را تصاحب کرده بودند. همواره، نحوه مواجهه نظام با این افراد پس از دوران تصدی به یک معضل تبدیل شده است. اگر چه رهبر انقلاب هوشمندانه این فضا را مدیریت کردهاند. برای مثال حضور رؤسای جمهور گذشته در مجمع تشخیص مصلحت نظام یکی از این تدابیر است. با وجود این انتصاب ها، برای مردم سوال است که چرا رؤسای جمهور پس از ۸ سال به طور کامل از صحنه سیاسی کشور حذف میشوند؟ در این یادداشت سعی شده به یکی از عوامل این اتفاق یعنی ابعاد مختلف عدم وجود ساختار حزبی اشاره شود.
سرمایهای که بر باد میرود…
شاید برای برخی این سوال ایجاد شود که چرا احمدی نژاد علی رغم اقدامات اخیر، باید عضو مجمع تشخیص باشد؟ نکته اینجاست که اصولا کسی که ۸ سال بالاترین قدرت اجرایی کشور را در اختیار داشته است مسلما تجارب بسیار بالایی دارد که باید استفاده شود؛ اتفاقا باید پرسید چرا در مورد این افراد، فقط به این حد از مسئولیت اکتفا میشود؟ چرا ما نمیتوانیم این افراد را تبدیل به سرمایه کنیم و بیشتر از آنها استفاده کنیم؟ امری که بر تصویر داخلی و بین المللی نظام اسلامی هم موثر خواهد بود.
عرصه شخصی شده سیاست
در فضای سیاست کشور اشخاص بسیار مهمتر از ساختارها هستند. اولویت داشتن اشخاص نسبت به ساختارها موجب میشود هزینه و فایده نسبت به شخص بررسی و تقسیم شود نه ساختار. اگر این هزینه و یا فایده(سود) بیش از حد ظرفیت، بر یک نفر تحمیل شود میتواند آسیب زا باشد. یکی از موارد آسیب این است که باعث عملکرد افراطی و از خود بیگانگی فرد میگردد. آن چیزی که ما در دولت های بهار و اعتدال با آن مواجه بودیم، به یک معنا سرریز این آسیب بوده است!
رها نکردن طناب قدرت
اگر چه در انتخابات ریاستجمهوری دوره نهم، نامزد اصلی جریان اصولگرا رای نیاورد، اما پرکاری احمدینژاد و مردمی بودن او باعث شد در قلب مردم جای گیرد. پیش از انتخابات دوره نهم، همچنین حین پیروزی، بخشی از جریان اصولگرایی و پس از انتخابات نیز اکثر جریان اصولگرا به حمایت از احمدینژاد پرداختند و بسیاری از وزرا و مدیران میانی از این جریان انتخاب شدند، اما تمام آن موارد به نام احمدی نژاد تمام شد. شاید این محبوبیت بیش از ظرفیت وجودی احمدی نژاد بود. رئیس دولت نهم وقتی این محبوبیت را دید و تصور کرد سرمایه اجتماعی عظیمی بدست آورده است، برای او سخت بود که صندلی قدرت را کنار بگذارد. حضور احمدی نژاد در انخابات ۹۲ در کنار مشایی و بقایی برای حمایت از آنها ناشی از این تصور بود. تصوری که او را مقابل نظام قرار داد. احمدی نژاد احساس کرد با سرمایه اجتماعیای که بدست آورده میتواند در مقابل نظام بایستد و بدین وسیله سعی داشت شورا را تحت فشار قرار دهد اما نتوانست. این از خود بیگانگی احمدی نژاد به انتخابات ۹۶ هم کشیده شد. جایی که علی رغم نهی صریح رهبر انقلاب، برای ثبتنام حضور پیدا کرد. شاید اگر قدری تحمل داشت، میتوانست در صورت فراهم شدن مقدمات، باری دیگر به قدرت برسد.
شانه خالی کردن زیر بار شکست
در دولت یازدهم و دوازدهم عکس این موضوع اتفاق افتاد. دولت علی رغم عملکرد نسبتا مطلوب در ۴ سال اول، در ۴ سال دوم نتوانست دستاورد های خود را حفظ کند. جدای از اینکه دست آورد های ۴ سال اول بر باد رفت، عدم پویایی دولت و ناتوانی در بازیابی سیاستها برای اداره کشور؛ او را در دوره جدید با مشکل جدی سرمایه اجتماعی مواجه کرد. همه اتهامات به سمت شخص رئیس جمهور بود. تیم اصلی دولت همان تیم دولت اصلاحات بودند. جریان اصلاحات علی رغم حمایت های فراوان برای به قدرت رساندن روحانی، چه در سال ۹۲ و چه در سال ۹۶، پشت او را خالی کرد. این در حالی بود که دولت هم عرصه بین الملل را از دست داده بود و هم در داخل نتوانست افکار عمومی را نسبت به عملکرد خود مجاب کند. مردم هم جز انفعال چیزی نمیدیدند. هزینه زیادی به علت شکست سیاستهای دولت اعتدال در دولت دوازدهم بر شخص رئیس جمهور تحمیل شد. برای فهم بیشتر این قضیه میتوان به موضع گیری سردار سلیمانی در حمایت از رئیس جمهور وقت اشاره کرد.
افزایش هزینهها بر دوش رئیس جمهور موجب شد او در مقابل نظام قرار گیرد. شاید اتفاقاتی مانند نحوه گران کردن بنزین ناشی از همین تقابل باشد. این تقابل هزینههای زیادی برای کشور به بار آورد. اما متهم اصلی در سرنوشت دولت دوازدهم، جریان اصلاحات است، زیرا به جای اینکه از دولت دوازدهم که محصول خود در عرصه سیاسی بود دفاع کند، پشت آن را خالی کرد… تا با یک فرار رو به جلو، تداوم حضورش در قدرت را تضمین کند!
جریانها در چارچوب نمیگنجند
حزبی نبودن نظام سیاسی کشور یکی از منشاءهای اصلی این اتفاقات است. اگر چه جریانها نقش آفرینهای اصلی عرصه انتخابات هستند؛ اما هیچ ساز و کار قانونی برای جریانها مسئولیت ایجاد نمیکند. این عدم مسئولیتپذیری به قدری زیاد شده، که صحنه های سخیفی را در فضای سیاسی کشور بوجود آورده است، تا جایی که برخی از اصلاحطلبان، روحانی را در جرگه اصولگرایان قرار داده و از آن تبری میجستند!
احزاب ساختار و سازوکار قانونی برای فعالیت دارند و همچنین حزب برخلاف جریان نمیتواند به راحتی خودش را از نظام سیاسی جدا کند. به عنوان مثال در طول این سالها جریان اصلاحات علی رغم وابستگی به دولت و رسوخ در نهادهای مختلف دولتی، همیشه سعی داشته در مواقع ضرورت خود را جدای از نظام سیاسی نشان دهد. البته این امر را میتوان طبیعی در نظر گرفت، زیرا جریان سیاسی یک طیف است و تفکرات رادیکال تا معتدل را در برمیگیرد. اما وجود احزاب باعث میشود که افراد قواعد بازی را پذیرفته و در چارچوب یکسری قواعد مهرههای خود را به حرکت درآورند. همچنین موجب میشود ظرفیت بیشتری در پیروزیها و شکستها از خود نشان دهند.
نتیجهگیری
در اینکه پس از انقلاب اکثر رؤسای جمهور عاقبت مطلوبی نداشتهاند دلایل متعددی میتوان برشمرد در عین حال یکی از این دلایل، فضای شخصیشده عرصه سیاسی کشور است. با نبود احزاب پایدار و نهایتا وجود برخی از احزاب موسمی و انتخاباتی، نمیتوان اسب سرکش سیاست را رام کرد. رسانههای جدید و تمایل مخاطبان به اخبار منفی و شایعات همواره میتواند فضای سیاست را ملتهب نگه داشته و مسائل را به سادگی از عرصه سیاسی به عرصه امنیتی حواله کند. تشکیل احزاب پایدار یک شبه صورت نمیگیرد و باید روندی نسبتا طولانی طی شود. مسائل جدی در مورد احزاب وجود دارد که سنگ پیش پای این روند میاندازد. اما حضور احزاب پایدار و اصل و نسب دار یکی از عواملی است که میتواند فضای تند عرصه سیاست را تعدیل کرده و جلوی افراط گرایی در سیاست را تا حدی بگیرد.
جدای از حضور احزاب پایدار، کنترل احزاب نیز بر روی محصولات خود که شامل کلیه رفتارها و کنشهای حزبی اعضاء و خصوصاً رؤسای جمهور برخاسته از احزاب هستند دارای اهمیت اساسی است. این کنترل، محصول وجود یا وجدانِ تعارض منافع بین افراد و حزب است و باعث میشود افراد، حیات خلوت زیادی برای جولان در عرصه سیاسی نداشته باشند. همچنین غیر از کنترل حزبی، آنچه در فضای سیاسی جمهوری اسلامی میتوان وجه مایز باشد، بحث تربیت اسلامی است. یکی از عواملی که مانع از خودبیگانگی در مواجهه با قدرت سیاسی میشود، تقوا و تربیت سیاسی است. احزاب هم در گزینش افراد و هم در تربیت کادر باید سعی کنند افراد با ظرفیت و تقوای بالا را به عنوان خروجی خود در اختیار عرصه انتخابات و انتصابات بگذارند چرا که این امر مانع بسیاری از آفات از جمله آسیب مورد مطالعه در این نگاشت میگردد.