از جماران تا کرملین

بازنشر به مناسبت ۲۲ بهمن ماه

اشاره:

در یکی از روزهای مهرماه ۱۳۹۶ فرصتی شد تا اعضای هسته ی بازاریابی سیاسی جلسه ای علمی در حضور دکتر محمد جواد لاریجانی داشته باشند. دکتر محمدجواد لاریجانی جامع علوم حوزوی و علوم جدید، ریاضیات و سیاست، تجربه و نظر است. وی سال ها معاون وزارت امورخارجه، نماینده ی مجلس، رئیس مرکز پژوهش های مجلس، معاون بین الملل قوه قضائیه، استادی در دانشگاه شریف و ریاست مرکز فیزیک نظری بوده و هم اکنون دبیر ستاد حقوق بشر این قوه می باشند.

دکتر لاریجانی در کنار فعالیت های سیاست عملی، عرصه ی سیاست نظری را رها نکرد. وی سال ها در دانشگاه های مختلف کشور نظیر دانشگاه تهران، امام صادق علیه السلام، مطالعات خارجی وزارت امورخارجه و مدرسه ی عالی شهید مطهری (ره) استاد اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی بوده است.

دکتر لاریجانی در سیاست خارجی صاحب سبک، نظر و ایده است و نقش وی در سیاست خارجی ایران بعد از انقلاب اسلامی پررنگ قلمداد می شود. دکتر لاریجانی از جمله شخصیت هایی بود که در دو واقعه ی مهم و حساس قطعنامه ۵۹۸ و نامه ی امام خمینی (ره) به گورباچف در متن این دو واقعه حضور داشته است.

به بهانه ی بازاریابی واقعه و تصویر نامه ی امام خمینی (ره) به گورباچف از منظر بازاریابی سیاسی؛ خاطرات ایشان را مرور کردیم و دوباره در روزهای دهه ی شصت قدم زدیم…

۱- چهار رکن اصلی در سیاست

به نظر می رسد بتوان از اصطلاح بازاریابی سیاسی در اندیشه سیاسی اسلام قرائت دیگری نیز ارائه کرد. علی الاصول سیاست در تفکر اسلامی ما ذیل ولایت تعریف می شود است. در اسلام ولایت هم در میدان نظر و هم در میدان عمل مطرح است. در حدیث معروفی از امام رضا علیه السلام که از منابع مختلف نقل شده به این نکته اشاره شده است: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ الشَّعْرَانِيُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ). قَالَ الْمُجَاشِعِيُّ: وَ حَدَّثْنَاهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، وَ قَالا جَمِيعاً عَنْ آبَائِهِمَا، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: بَنِي الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ خِصَالٍ: عَلَى الشَّهَادَتَيْنِ وَ الْقَرِينَتَيْنِ. قِيلَ لَهُ: أَمَّا الشَّهَادَتَانِ فَقَدْ عَرَفْنَاهُمَا، فَمَا الْقَرِينَتَانِ قَالَ: الصَّلَاةُ وَ الزَّكَاةُ، فَإِنَّهُ لَا يُقْبَلُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِالْأُخْرَى، وَ الصِّيَامُ، وَ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا، وَ خُتِمَ ذَلِكَ بِالْوَلَايَةِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ): «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً». ۱             لأمالي (للطوسي)، النص، ص: ۵۱۸

مرحوم مجلسی در بهار وقتی به این حدیث می‌رسید توجه‌ی خیلی قشنگی دارد می‌گوید ما تا به حال فکر می‌کردیم که ولایت ذیل مباحث اصول دین است. یعنی همانگونه که توحید و معاد و نبوت جزو اصول دین است، ولایت هم یکی از اصول محسوب می شود. اما به نظر می رسد ولایت در بین سایر ارکان اصول یک تفاوتی هم دارد و آن اینکه ولایت یک عمل است. یعنی مثلاً صلاه یک کاری هست و صوم یک کاری است، ولایت هم یک کاری است، این چه کاری است که ما باید انجام بدهیم و اگر این کار را انجام ندهیم بقیه اعمال قبول نیست، حضرت می‌فرمایند ۷۰ سال هم نماز بخواند و همه چیز را هم داشته باشد. اگر ولایت نباشد، نتیجه ای در بر نخواهد داشت. البته ذیل همین حدیث و احادیث دیگر چهار رکن در اندیشه سیاسی اسلام قابل استخراج است که علی القاعده ولایت بر این چهار رکن مستقر می شود.

۱) رکن اول آن حساسیت نسبت به مشروعیت و حکومت است. شیخ انصاری رحمه الله علیه در اول مکاسب این بحث را مطرح می کند. شیخ انصاری به این نکته اشاره می کند که اگر حاکم نامشروع باشد، هرگونه همکاری با او معاونت به اثم است. تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ. ۲ آیه سوره مائده

اگر مشروع باشد به اندازه‌ی کفایت. لذا تولی و تبری در امر حکومت و ولایت ضروری است و جالب اینکه تبری از تولی مقدم است. این نکته‌ی خیلی ظریفی است و من خودم بشخصه متوجه آن نمی‌شدم و همیشه می‌گفتم چرا باید تبری بر تولی مقدم باشد. تا اینکه فتنه ی ۸۸ رخ داد. ما در فتنه‌ی ۸۸ فهمیدیم که اتفاقاً تبری خیلی مشکل تر از تولی است، آدم با دوستی که سال‌ها با او بوده باید به گونه ای فاصله بگیرد.

۲) نکته ی دوم ملاک مشروعیت سیطره است. یعنی ملاک مشروعیت سیطره در اندیشه سیاسی اسلام چیست؟ الان یکی از مشکلات این است که ملاک سیطره ی مشروع مشخص نیست. یعنی درست است که سیستم رای گیری داریم، اما باید به این نکته هم توجه کنیم که ملاک سیطره ی مشروعیت در نظام سکولار لیبرال؛ بر اساس تئوری رضایت است. یعنی کسی که رای می‌اندازد در صندوق می‌گوید اگر کاندیدای من پیروز شد که رضایت من بر این امر تعلق گرفته اما اگر کاندیدای من هم رأی نیاورد؛ اکثریت مبناست و من به این رأی اکثر رضایت می دهم. اما مگر در اسلام چنین حقی برای ما مطرح است؟

در اندیشه ی سیاسی غرب برای انسان حق سیطره ی بر خود پذیرفته شده است. اصل این اندیشه هم به جان لاک بر می گردد. جان لاک معتقد است که انسان حق سیطره بر نفس خود را دارد و بر خود حاکم است. این حق سیطره بر اموال انسان هم قابل تسری است. یعنی وقتی انسان بر خود و نفس خود حاکم است بر مال خود حاکم است بر آزادی و سرنوشت خود نیز حاکم است. این حاکمیت را در یک قرارداداجتماعی به حاکم و حاکمیت تفویض می شود.

این در حالی هست که در اسلام اساسا انسان بر خود هم سیطره ندارد چون سیطره از آن خداست و به اندازه و به آن طریقی که خود او اجازه داده به انسان تفویض شده است. جالب اینکه در اسلام حتی انسان بر مال خود نیز سیطره ی کامل ندارد. مثال مالکیت در دموکراسی و در نظام لیبرال دموکراسی مثال خوبی است. برای مثال در اندیشه سیاسی غرب؛ انسان بر اموال خود مسلط است و می تواند با اموال خود هر کاری بکند به شرط آنکه این عمل آسیبی به دیگران نزند. اگر شما یک خانه داشته باشید پر از اسکناس می‌توانید آتش بزنید فقط شعله های آن، دود آن نباید همسایه را ناراحت کند. در تفکر اسلامی اتفاقاً ما بر مال خود چنین سیطره‌ای نداریم. یعنی نمی‌توانیم مال خود را آتش بزنیم. حتی اگر چنین کنیم دادستان می تواند علیه ما وارد کار شود. ما از مالی که خداوند به ما به صورت امانت داده می توانیم در زمینه های مشروع استفاده کنیم.

درک این تفاوت در دو اندیشه سیاسی اسلام و غرب مهم است. چون من دیدم مسئولینی که در جمهوری اسلامی رأی می‌آورند؛ غالباً می‌گویند که چون مردم به ما رأی دادند ما مشروعیت پیدا کردیم. این همان تبعات پذیرش مبنای رضایت عمومی مبتنی بر اندیشه ی سیاسی غرب است. ما معتقدیم که اتفاقاً رای مردم مهم است اما ناظر به این نکته که آدم خودش حقی ندارد، لذا نمی‌تواند به دیگری افاضه کند. پس توجیه سیستم رأی گیری در نظام اسلامی به این صورت است که ولی مشروع بخشی از وظایف خود را به مردم واگذار می کند، یعنی ولی امر به مردم امکان را می دهد که برای اداره ی بخشی از امور خود؛ خود مدیر خود را انتخاب کنند. بنابراین کسی که مسئول می‌شود باید بداند که بازوی ولی امر است.

۳) رکن سوم در ۴ عمل اصلی ولایت در واقع تشخیص مصداق است. یعنی نمی‌توانیم بگوییم ما خیلی آدم متفکری هستیم و دائما تئوری پیشنهاد دهیم اما به دنبال پیدا کردن مصداق نیستیم. دنبال مصداق بودن یکی از شوون ولایت است. یعنی یک فعل است و این را همه باید بدانند. در منابع دینی ما اگر کسی بدون شناخت مصداق امامت از دنیا برود در حقیقت به مرگ جاهلی مرده است. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من مات و ليس عليه إمام، فميتته ميتة جاهليّة. الأصول الستة عشر( ط- دار الحديث)

۴)مساله ی چهارم هم تولی و تبری است. پس باید به دنبال مصداق بود. در روایات ما نماز هم کامل نیست مگر اینکه مصداق امامت و ولایت را بیابد و از او تبعیت کند. تولی و تبری داشته باشد و قبلا هم گفته شد که تبری مقدم بر تولی است. خب این تعبیر ما از سیاست است. سیاست مبتنی بر عقلانیت اسلامی منبعث از مکتب اهل بیت علیهم السلام. این هم نیاز به ساختن دارد. تجربه و ایده ی اینچنینی چالش های فراوان هم دارد. این بخش اول کلام.

۲- روایت مأموریت امام (ره)

شما از من خواستید راجع به پیام حضرت امام به گورپاچف صحبت کنم، شاید این تنها بروز و ظهور رسمی از امام به یک کشور قدرتمند غیر اسلامی بود. من برداشتم این است که حضرت امام (ره) سه هدف مهم از این نامه نگاری داشت.

اولین نکته این بود که امام در این ارسال نامه یک چشم اندازی را داشتند. این چشم انداز در نامه ی امام هم منعکس است. این پیام این بود که اگر نظامات اجتماعی و مدنی یک جامعه به گونه ای طراحی شود که جنگ با خدا در دستور کار آن نظامات باشد. این طراحی محکوم به شکست است و فروپاشی هم دارد.

محور دوم مد نظر امام خمینی (ره) در این پیام این بود که تجربه‌ی اسلامی خودمان را کم ارزش ندانیم. در زمانی که تجربه‌ی ایدئولوژی مارکسیسمی و ایدئولوژی سکولار و لیبرال هم بودند؛ ما تجربه ی اسلامی خود را مهم و با ارزش بدانیم و تلاش کنیم تا آن را عرضه کنیم و از این عرضع شرمنده نباشیم.

محور سوم راجع به روابط جمهوری اسلامی با خود روسیه‌ی بعد از مارکسیسم بود که آن هم مدنظر حضرت امام (ره) بود. این بعد بیشتر مربوط به وظایف مملکت داری ایشان در آن برهه بود.

اما راجع به حواشی این نامه نگاری باید خدمتتان عرض کنم که واقعا کسی مطلع این برنامه و هدف امام نبود. یک روز بعد از ظهر مرحوم حاج احمدآقا زنگ زدند و فرمودند امام یک همچین نظری دارد و یک مطلبی هم ایشان تهیه کردند. حاج احمد آقا گفتند که این نامه ی امام را شما ببینید و اگر نظری دارید، بفرمایید. یک جمعی را هم اسم بردند که این افراد باید حامل نامه باشند. این جمع محدود نامه را خدمت آیت الله خامنه ای آوردیم و در حضور ایشان چند بار متن نامه را مرور کردیم. ما خدمت ایشان متن را مرور و ظرف ۲۴ ساعت و به صورت اورژانسی تمام محورهای نامه را بررسی کردیم. من هم آدم ملالغتی هستم. در مجموع شش پیشنهاد برای امام (ره) آماده کردیم. از این شش پیشنهاد؛ پنج تای آن محتوایی نبود، بیشتر شکلی بود. یک مورد هم محتوایی بود. و آن این نکته بود که امام (ره) در نامه فرموده بودند که مارکسیسم دیگر به تاریخ پیوست و استخوان هایش از هم پاشید. آن زمان این مطلب تازه در حال مطرح شدن بود. اما خودم بشخصه معتقد بودم که یک مقدار با احتیاط پیش برویم چون ممکن است به این زودی اتفاق نیفتد. بعد حرف خانم مارگارت تاچر نخست وزیر وقت بریتانیا و دیگران را نوشتم. تاچر گفته بود که گورباچف می‌خواهد مارکسیسم را روغن کاری کند؛ یعنی چرخ دنده هایش کار کند، لذا به طور قطع نمی توان از فروپاشی مارکسیسم سخن گفت.

جالب این بود که امام (ره) آن پنج پیشنهاد شکلی را پذیرفتند اما این ملاحظه ی محتوایی را نپذیرفتند و گفتند من به گونه ی دیگر فکر میکنم لذا از نظر امام (ره) ما تبعیت کردیم. بعد حاج احمدآقا فرمودند که شما قبل از ملاقات با گورباچف یک ملاقاتی با شوارد نادزه داشته باشید و اهداف امام از ارسال نامه را توضیح دهید. من هم اهداف امام را توضیح دادم و روی نکته ی سوم که ایران مایل است در دوران بعد از فروپاشی شوروی هم در روسیه زمینه ی فعالیت داشته باشد توضیح دادم.

بنابراین امام مسئله‌ی رابطه با روسیه در ذهنش بود و لذا ما که رفتیم آن‌جا، شب من یک ملاقات بسیار طولانی داشتم با آقای شوارد نادزه و برای او محورهای حضرت امام را توضیح دادم و گفتند شما باید خوب بفهمید و از فرصت هم استفاده کنید. ترکیب این هیئت هم معنادار بود. یعنی کارهای دیپلماسی این اقدام یک طرف و توجه و مهندسی آن در یک بعد دیگر قابل تحلیل و بررسی است. به هر حال انتخاب آیت الله جوادی آملی، خانم دباغ هم پیام ویژه ی خودش را داشت.

آقای جوادی آملی را هم به نظرم به خاطر اینکه ایشان سمبل تفکر اسلامی بودند در ترکیب هیئت گذاشتند. یعنی فکر اسلامی و اندیشه‌ی اسلامی، آقای جوادی یک مزایای مجموعی دارد. حالا ممکن است در جریانات انقلاب و این‌ها به آن شکل مثل بقیه‌ی علما نباشند اما از شاگردان بسیار خوب حضرت امام بودند. منتها فقه ایشان از فلسفه و تفسیر خیلی بهتر است ولی هیچ وقت گل نکرد آن طوری، در حوزه هم هر کسی فلسفه و تفسیر شروع کند دیگر مرجع نمی‌شود یعنی سیستم حوزه فقه محور است. فلذا فقه ایشان نه تنها کمتر نیست، چون من یک مقداری هم خدمت ایشان تتلمذ کردم فقه ایشان خیلی فقه منضبطی است و اصول محور هم هست منتها ایشان به فلسفه و تفسیر معروف هستند.

البته حواشی بسیاری هم این وسط است که در نوع خود بسیار درس آموز است. مثلاً وقتی شوارد نادزه پاسخ امام را آورد، امام اول گفت من نمی‌پذیریم آقای رئیس جمهور یا کسی دیگری بگیرد خلاصه ما خیلی با امام (ره) صحبت کردیم که وقتی شما را پذیرفتند شما هم باید وقت آن‌ها را بپذیرید، امام (ره) گفتند باشد. بعد مرحوم حاج احمدآقا یک بعد از ظهر به من زنگ زدند که آقا اصلاً امام به هیچ وجه راضی نمی شوند که برای وزیر خارجه ی شوروی بلند شوند. بعد یک مقدار که صحبت کردیم امام راضی شدند که که فقط برای آیت الله جوادی آملی بلند شوند. به این صورت که آیت الله جوادی آملی و ادوارد شوارد نادزه هم زمان وارد اتاق شوند و امام به احترام آیت الله جوادی آملی بلند شوند. خلاصه دیدم این هم جور نمی‌شود من پیشنهاد کردم اصلاً ما می‌رویم داخل اتاق می‌نشینیم و امام وارد بشوند، به هر صورت ایشان قبول کردند. البته ما ریزه کاری های دیگر را با امام تمام نکرده بودیم. بعد لحظه‌ای که امام می‌خواستند بیایند دیدم حاج احمدآقا سراسیمه آمدند گفتند: امام گفتند به هیچ وجه نه عمامه می‌گذارم نه قبا می‌پوشم، همان دمپایی پاره با یک شمد با یک شب کلاه، گفت که کسی حریف ایشان نیست خودت باید بروید راضی کنید، گفتم شاید بد هم نباشد به هر صورت امام می‌خواهد تحقیرشان کند دیگر حالا این یک قسمتش خیلی مهم نیست. دیگر بیش از این چیزی نمی توان به امام گفت، می ترسیدیم که امام یکدفعه همه چیز را را رد کند و به طور کلی وزیر خارجه را نپذیرد.

به هر صورت شوارد نادزه نشسته بود در باز شد و امام وارد شد با همان هیبت یک شب کلاهی داشت و یک شمدی و یک دمپایی پاره، بعد آن‌جا نشست بعد این چشم‌های حضرت امام زوم کرد روی این شوارد نادزه، شوارد نادزه دست پاچه شد امام هم نگاه خیلی نافذی داشت یک مقدار لرزش و شروع کرد به صحبت، بعد امام تا یک مقدار این صحبت می‌کرد امام می‌گفت ما این‌ها را نگفتیم که، مثلاً گفته بود ما هم اخلاق را مهم می‌دانیم می‌گفتند من که این‌ها را نگفتم چیز دیگری گفتم … خلاصه وسط های صحبت شوارد نادزه امام دائما نکته های خودشان را می فرمودند … برای امام هم زمان ترجمه می شد. حاج احمد آقا خیلی ناراحت بودند و فکر می‌کرد ممکن است اتفاقی در عالم دیپلماسی بیافتد من به به ایشان گفتم نگران نباشید امام است؛ نمی شود ایشان را در  یک پارچوب معین و مشخص محدود کرد.

از همه جالب تر حاجی عیسی بود، حاجی عیسی آن‌جا چایی آورد. وقتی که چایی آورد چایی رو با دست خود به شوارد نادزه داد و قند را هم هم خودش از قندان گرفت و انداخت داخل چایی او. بعد گفتم حاجی عیسی عجب کار بدی کردی، گفت: این‌ها دست هایشان نجس است. گفتم مگر فقه تو فقه حنفی است. این اصلاً دستانش خشک است … خلاصه خیلی بامزه بود. خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را واقعاً یک شخصیتی بود و زندگی ایشان یک تجربه بود برای همه.

و اما آن سه موضوع و محور اصلی در اندیشه ی امام. موضوع اولی که امام بر روی آن تأکید داشتند و به نظر می رسد که این محور به جهان بینی امام باز می گردد و آن این نکته که در‌ جامعه‌ی بشری و نظاماتی که وجود دارد ایشان معتقد بودند کسانی که جنگ با خدا را راه می‌اندازند، در نهایت سقوط می کنند. امام علت ساقط شدن مارکسیسم و گورباچف را جنگیدن علنی با خدا می دانستند. به عبارت دیگر نظام ها می توانند فاسد باشند اما جنگ علنی با خداوند نیز نداشته باشند. هر چند آنها نیز در نهایت به سقوط می افتند. این جهان بینی آدم را به تفکر درباره ی آینده ی آمریکا می اندازد. الان در غرب بیش از سه دهه است که از شعار تسامح آمده به شعار جنگ بی امان با خدا، این رویکرد الان در همه ی برنامه ی های امریکا قابل دیدن است لذا فروپاشی آمریکا و غرب را نباید از نظر دور داشت. لذا پیدا شدن ترامپ اتفاقاً خیلی تئوری امام را باور پذیر کرده است. الان دوران شفافیت شرق است یعنی شرق به تمام معنا شفاف شده، فروپاشی آمریکا الان دیگر بحثی نیست که ما فقط در ایران از آن صحبت کنیم. فی الحال صحبت عمده‌ی روشنفکرها و سیاست مدارهای آمریکایی است، مجموعه‌ی مقالاتی که در  نیویورک تایمز چاپ می‌شود؛ غالبا اعتراف خودشان هم این است که کار ما هم تمام است.

محور دوم که بسیار اهمیت دارد و من به نظرم باید بیشترین تمرکز را روی آن انجام بدهیم این محور است که هدف انقلاب اسلامی، بنای یک نظام مدنیِ‌جامع براساس عقلانیت اسلامی منبعث از مکتب اهل بیت علیهم السلام است.  این آن هدف اصلی تجربه‌ی جمهوری اسلامی است. البته اینکه ما خودمان چقدر این موضوع را فهمیده ایم و چقدر بر روی آن کار کرده ایم و چه میزان از ابعاد آن را استخراج کرده ایم و چقدر برای آن آماده هستیم یک بحث است.

اما یک بحث اصلی دیگر این است که آیا اساس این تجربه قابل عرضه در دنیا است یا خیر؟ امام قصد داشتند این مطلب را از ابتدا جا بیندازند که این تجربه هیچ چیزی کمتری از تجربه‌ی دموکراسی لیبرال ندارد. اما ‌جالب این است بدانید که در کشور ما هم خیلی‌ها معتقد به این نکته نیستند. یعنی ممکن است برخی از افراد معتقد باشند که این تجربه به درد خودمان یا نهایتا به درد جهان اسلام می خورد اما نظر امام این بود که این تجربه به درد کل عالم بشری می خورد. یعنی ما درصدد بربیاییم که تجربه‌ی خودمان را به سایر ملل توجیه کنیم آن‌ها این را مورد چالش قرار می‌دهند و سبب می‌شوند ما برگردیم و تجربه‌ی خودمان را بهتر بفهمیم.

یعنی انقلاب اسلامی حادثه‌ی بزرگ تاریخی بود و از این حادثه دو تا حرکت راه افتاد یک حرکت همین بنای خودمان که بنای همین نظام مدنی و تجربه‌ی جمهوری اسلامی است یک حرکتی هم در فرای مرزهای ما راه افتاد که حالا نهضت بیداری اسلامی یک چیزهایی که اصلاً به ساختار امت دارد تبدیل می‌شود یعنی حتی مسلمینی که در کشورهای غربی زندگی می‌کردند، به سوی مکتب اسلام متمایل شده اند. هر چند بهترین گزینه برای همه ی مسلمین مکتب اهل بیت علیهم السلام است. یعنی مکتب اهل بیت علیهم السلام است که می‌تواند نظام مدنی ایجاد کند، دموکراسی ایجاد کند، مدرن باشد و عقلانیت داشته باشد خوب این‌ جای خالی معنایش این است که همان بحث حضرت امام است. امام می‌خواستند ما در تجربه‌ی مدنی خودمان را هم به دنیا عرضه کنیم و در این عرضه شدن خود ما هم قوی بشویم یعنی خودِ ما هم توانمند بشویم.

نکته ی سوم هم در رابطه با خود شوروی بعد از مارکسیسم است. امام احساسشان این بود که با توجه به وضعیتی که شوروی پیدا کرده این کشور دیگر شوروی سابق نخواهد شد. مراوده ایران و شوروی هم توسط خود امام می بایست بازطراحی شود. یعنی با توجه به مواضعی که امام از ابتدا علیه مارکسیسم و شوروی داشتند تنها خود ایشان می توانست روابط بعد از سقوط مارکسیسم در شوروی را باز تعریف کند. بعد از این موضع گیری بود که روابط ایران و شوروی در یک مسیر جدیدی افتاد و بعد از آن سفر روسای جمهور ایران به روسیه شروع شد و … .

جالب اینکه ما که از سفر برگشتیم ایشان خیلی صبح زود همه‌ی ما را صدا کردند ما رفتیم داخل و من تا دست امام را بوسیدم ایشان گفتند آقای لاریجانی آن موضوع درست بود یا نه؟ امام این موضوع را با حساسیت دنبال می‌کردند، گفتم: این مطالبی که شما به گورباچف گفته اید، اگر یکی کمترین علاقه‌ای به مارکسیسم داشت می بایست عصبانی می شد اما گویی ما حرف دل ایشان را داریم می‌زنیم، فلذا من فکر می کنم مارکسیسم اوضاعش خلاص است گورباچف هم هیچ اعتقادی به مارکسیسم ندارد.

به نظرم گورباچف آن قسمت سوم را راحت تر درک کرده بود که ایران آمادگی برای ایجاد و گسترش روابط بعد از سقوط شوروی را دارد. البته قسمت اول و دوم را قبول داشت. اما امام به روشنی گورباچف را تحذیر کرده بود. امام گورباچف را از در باغ سبزی که غربی ها به او نشان داده بودند بر حذر داشتند. این را گورباچف روی آن تامل کرده بود و بعداً گورباچف در صحبت‌های بعدی هم که ساقط شده بود گفت. او گفت این بزرگترین هشدار امام بود که ما گوش نکردیم و علت فروپاشی اتحادیه‌ی جماهیر شوروی این بود که ما در باغ سبز غرب را جدی گرفتیم، گفتیم حالا ترکمنستان برود در عوض رابطه برقرار می‌شود آن یکی برود در حالی که ما باید محکم می‌ایستادیم در مقابل غربی ها، البته این‌ها هیچ وقت مندرج هم نشده بودند.

یک نکته ی دیگر هم اینکه امام (ره) زمانی اقدام به این کار کردند که تبختر شوروی ریخته بود. امام با قدرتی که از روی تبختر با آدم صحبت کند حاضر نبودند صحبت کنند، شوروی در آستانه‌ی فروپاشی بود و امام فرصت را مناسب دیدند برای اینکه هم مسائل ایران را جلو ببرند هم مسائل خودشان را راجع به آینده‌ی شوروی و آینده‌ی جهان مطرح کنند. از این نظر واقعا انتخاب داهیانه‌ای بود.

گفتم راجع به فروپاشی شوروی مارکسیسم در دنیا نظر امام چالش داشت، خود من معتقد به این نظر نبودم که این دارد فروپاشی می‌شود به معنای این که مارکسیسم دارد سقوط می‌کند ولی امام معتقد بودند این فروپاشی یک حکومت نیست فروپاشی یک ایدئولوژی است.

در انتها هم بنده برای شما آرزوی موفقیت دارم. موفق باشید.

  • facebook
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *