دکتر علی باقری: در تفکر امام، انقلاب اسلامی مانند یک نیروگاه تولید برق است که اگر در هر زمانی رابطهاش با جمهوری اسلامی قطع شود، روشنایی جمهوری اسلامی از بین میرود.
آنچه در ادامه می خوانید خلاصه ای از نشست هسته بازاریابی سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) با سخنرانی دکتر علی باقری معاون امور بینالملل قوه قضاییه ایران و دبیر ستاد حقوق بشر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۱۱ می باشد که متن کامل این نشست در شماره سوم نشریه بازاریابی سیاسی به چاپ رسیده است.
نگاهی ژرفتر به پدیدهی انقلاب اسلامی میتواند ریشههایی از دو نوع تفکر نسبت به آن را بهخوبی نمایان کند. تفکر اول معتقد است که انقلاب اسلامی پروژهای برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی بود که توانست با بسیج همهی ظرفیتهای مردمی و با محوریت اعتقاد دینی تودههای مردم، در کوتاهترین زمان و کمترین هزینه، رژیمی را که متکی به پشتیبانی قدرتهای بزرگ زمان خود، واژگون نماید. از اینرو، با سقوط رژیم طاغوت و استقرار جمهوری اسلامی، نیازی به ارتباط جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی نیست، چرا که این اتصال موجب بقا و تعمیق هویت دینی حکومت شده و این امر باعث می شود تا هزینههای مادی و غیرمادی زیادی بر کشور وارد شده و منافع ملی تضییع گردیده و رفاه جامعه صدمه ببیند.
تفکر دوم معتقد بود، انقلاب اسلامی، جلوهای از اسلام ناب محمدی(ص) است که با رهبری مرجعیت عام جهان تشیع یعنی حضرت امام خمینی(ره)، رژیم طاغوت را سرنگون کرد و جمهوری اسلامی را در ایران بنیان گزارد. از این رو، ارتباط میان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی وثیق، بنیادین، گسستناپذیر و همیشگی است، به گونهای که جمهوری اسلامی بدون انقلاب اسلامی، حکومتی است که هویت دینی از آن سلب شده و در بهترین حالت میتواند نمایشگر حکومت مسلمانان باشد و نه حکومتی اسلامی.
تفکر اول مربوط به کسانی است که ورود دین در سیاست را نه تنها مفید نمیدانند، بلکه ارتباط آنها با هم ،یکدیگر را موجب صدمهدیدن حاکمیت برای انجام وظایف اصلی خود که دفاع از منافع ملی، صیانت از امنیت ملی و تأمین رفاه جامعه میدانند که میتوان جریانهایی مانند نهضت آزادی، سازمان منحلهی مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب منحلهی مشارکت، حزب کارگزاران سازندگی، و … را از جمله شاخصترین حامیان این تفکر دانست..
در مقابل، مبدع و رهبر تفکر دوم، حضرت امام خمینی(ره) و پس از ایشان مقام معظم رهبری و حامیان اصلی آن نیز جبههی انقلاب و تودههای مختلف و متنوع مردم هستند که همواره برای ارزشهای دینی و انقلابی، از جان و مال خود هزینه داده و میدهند.
ورود دین به حاکمیت، شاکلهی تفکر سیاسی امام(ره) بود. بسیاری از افرادی که دوران انقلاب جزء انقلابیها نیز محسوب میشدند، این تفکر را باور نداشتند و معتقد بودند که چنین چیزی امکان ندارد. یکی از علمای بزرگ و انقلابی تهران که خدا رحمتشان کند میفرمودند، حرکت امام(ره) یک حرکت مافوق تصور ما بود؛ زمانی که امام جماعت مسجدی در مرکز تهران بودم، در نزدیکی آن مسجد، مغازهای مشروبات الکلی میفروخت. هدف ما این بود که با همکاری دوستان مسجدی کاری کنیم که این مشروب فروشی تعطیل شود. به عبارت دیگر، به تعبیر این عالم بزرگوار، افق دید حتی بسیاری از انقلابیهای آن زمان این بود که چنین محلهای فسادی را از نزدیکی مسجد بردارند؛ اما حرکت امام کار دیگری کرد، چرا که امام آمد و زیربنا را عوض کرد که دیگر بههیچوجه، امثال چنین مغازهای وجود نداشته باشد.
در تفکر امام، انقلاب اسلامی مانند یک نیروگاه تولید برق است که اگر در هر زمانی رابطهاش با جمهوری اسلامی قطع شود، روشنایی جمهوری اسلامی از بین میرود. تفکر امام میگوید انقلاب اسلامی ماهیت جمهوری اسلامی است، اگر این رابطه را قطع بکنیم، حکومت سکولار میشود. اگر این رابطه قطع شود، جمهوری اسلامی ایران هم مانند جمهوری اسلامی افغانستان و یا جمهوری اسلامی پاکستان، کشوری خواهد شد با نام اسلامی ولی ماهیت آن اسلامی نیست، چرا که حکومت در آن کشورها بر مبنای دین پایهگذاری نشده و هیچ الزامی به مراعات مبانی و احکام دین در ساختار، سازوکار، کارکردها و عملکردهای حکومت نیست. ریشهی اصلی اختلاف دولت موقت در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی با حضرت امام(ره) دقیقاً بر سر همین موضوع بود و این تفکر در دولت های بعد نیز کم و بیش وجود داشته که امروزه نیز انحراف و اختلافات آن به خصوص در حوزه سیاست خارجی قابل مشاهده است.
برآورد بنده این است که از نگاه امامین انقلاب اسلامی، انقلاب اسلامی تنها یک پروژه برای سرنگونی رژیم طاغوت نبوده است، بلکه از منظر ایشان انقلاب اسلامی، غبارزدایی از اسلامی است که طی چند قرن از نقش آفرینی در عرصهی جامعه دور شده است و به عبارت واضحتر، انقلاب اسلامی همان اسلام ناب محمدی(ص) است. از این رو قطع رابطهی جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی به معنای قطع رابطهی حاکمیت با اسلام است؛ و این به معنای سکولارشدن حاکمیت است.
اما تفکری که انقلاب اسلامی را پروژهای بر سرنگونی رژیم طاغوت میداند، بر خلاف تفکر امام و رهبری حرکت میکند. آیتالله مهدویکنی(قدسسره) میفرمودند، مرحوم بازرگان میگفت شما روحانیون این انقلاب را با کمترین هزینه و در مدت زمان کم پیروز کردید، و خیلی خوب هم این کار را انجام دادید؛ اما الآن باید به مساجد بروید و کار را به کاردان بسپارید. به-خاطر همین تفکر جدا دانستن دین از سیاست است کارگزاران دولت موقت بود که امام خمینی(ره) در اسفندماه ۱۳۶۷، در منشور روحانیت میفرمایند: “من امروز بعد از ده سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچون گذشته اعتراف میکنم که بعضی تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه کشور به گروهی که عقیده خالص و واقعی به اسلام ناب محمدی نداشتهاند، اشتباهی بوده است که تلخی آثار آن، به راحتی از میان نمیرود؛ گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روی کار آمدن آنان نبودم ولی با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزی کمتر از انحراف انقلاب از تمامی اصولش و حرکت به سوی آمریکای جهان خوار قناعت نمیکنند، درحالیکه در کارهای دیگر نیز جز حرف و ادعا هنری ندارند. امروز هیچ تأسفی نمیخوریم که آنان در کنار ما نیستند چراکه از اول هم نبودهاند”.
نقش تفکر انقلابی در پیشرفت و تفکرغیرانقلابی در پسرفت
پیروان تفکر جدایی دین از سیاست عملاً با سناریوسازی نادرست، تلاش می کنند تا یک تقابل دروغین در اذهان افکار عمومی ایجاد کنند، به این ترتیب که اتکای به انقلاب اسلامی و ارزش های برآمده از آن موجب خدشه به منافع ملی، امنیت ملی، رفاه جامعه و صلح و آرامش میشود. البته این گزاره ی خودساخته این عده، صد درصد گزاره ی نادرستی است. این گزاره، یک ترفند دروغین برای انحراف و روی گردانی افکار عمومی از ارزش های دینی و انقلابی است؛ در حالی که واقع امر چیز دیگری است. واقعیت آن است که اتفاقاً پای بندی به مبانی دین و ارزش های انقلاب اسلامی موجب تأمین منافع ملی، صیانت از امنیت ملی، تأمین رفاه جامعه و برقراری صلح و آرامش خواهد بود.
بر هیچ کس پوشیده نیست که از آغاز استقرار نظام اسلامی در ایران، ابرقدرتها ایران را در چند عرصه تحریم کردند که دو عرصهی هستهای و نظامی بارزترین نمودهای این تحریمها بود. این تحریمها یا به صورت رسمی بود و یا به صورت عملی. یعنی آنجایی هم که قانون تحریمی علیه ایران وجود نداشت مواد و تجهیزات مربوط به دو عرصهی هستهای و نظامی را در اختیار ایران قرار نمیدادند. این امر آن قدر شدید بود و به طور جدی اعمال و اجرا میشد که در زمان جنگ تحمیلی، از فروش سیم خاردار نیز به ایران خودداری میکردند.
از سوی دیگر آنچه واقعیت دارد این است که به اعتراف دشمنان این ملت، اکنون ایران جزء کشورهای پیشرو در دو عرصهی هستهای و نظامی است و این پیشرفت در هر سه سطح دانش، فناوری و صنعت خود را به وضوح نشان میدهد. حال سئوال این است که با وجود این محدودیتها و با عنایت به این که زیرساخت قابل توجهی در این دو عرصه از پیش از انقلاب اسلامی وجود نداشت، چگونه این پیشرفتهای انکار ناپذیر و غرورآفرین محقق شده است؟ پاسخ آن است که کسانی که این پیشرفتهای دشمن شکن را خلق کردند، از افرادی بودند که اتکای آنها به مبانی دینی و پای بندی آنها به ارزشهای انقلابی در اوج قرار داشت. افرادی مانند شهید شهریاری در صنعت هستهای و شهید طهرانی مقدم در صنعت موشکی نه تحصیل کردهی خارج کشور بودند و نه در قالب پروژهای مشترک با بیگانگان به دنبال انتقال فناوری هستهای و موشکی به کشور بودند، بلکه این افراد در شرایطی که همهی درهای دسترسی به دانش، فناوری و صنعت هستهای و موشکی دنیا به روی آنها بسته بود، فقط با اتکا به ایمان و التزام به ارزشهای انقلاب توانستند این پیشرفتهای عینی را ایجاد نمایند.
در مقابل ما با صنایع دیگری مواجه هستیم که هم سابقه ی دیرین در کشور داشته و حتی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز زیر ساخت های فراوانی برای آنها در کشور ایجاد شده بود و هم با هیچ محدودیتی برای دسترسی به دانش، فناوری و صنعت مورد نیاز آنها در خارج کشور وجود نداشت، اما پس از دههها فعالیت در این عرصهها هیچ پیشرفت قابل توجهی دراین عرصهها آن مشاهده نمیشود. یک مثال بارز برای این دسته از صنایع موضوع، صنعت خودروسازی است. امروز پس از گذشت نیم قرن از ایجاد صنعت خودروسازی در ایران برخی مسئولان به عنوان یک دستاورد از تدبیر خود اعلام میکنند که در قراردادهای ساخت خودرو با طرف خارجی شرط انتقال فناوری را قید خواهند کرد. سؤال این است که چرا صنعت خودروسازی در این وضعیت به سر میبرد؟ شاید یکی از مهمترین علتها، سیطرهی مدیران تکنوکرات در این صنعت در طول ۴ دههی گذشته است. این مدیران برخلاف جهادگران عرصههای هستهای و موشکی به دنبال به چنگ آوردن فناوری نیستند، بلکه نهایتاً در قالب یک کار اداری این مهم را دنبال میکنند، این در حالی است که طرف مقابل که همهی هویت اقتصادی خود را در انحصار آن فناوری میداند، حاضر نیست فناوری را که در حکم گنجیهی سرمایهای برای آن است، دو دستی تقدیم ما کند.
به این ترتیب مشاهده میشود که التزام به مبانی دینی و پایبندی به ارزشهای انقلاب اسلامی، نه تنها موجب وارد آوردن خسارت به منافع و امنیت ملی و خدشه به رفاه جامعه نمیشود، بلکه آنچه که موجب تأمین منافع ملی و تأمین رفاه جامعه خواهد گردید، التزام به مبانی دینی و پای بندی به ارزشهای انقلاب اسلامی است.
امروز برای همه مسجل است که این جوانان مؤمن، خلاق و انقلابی که ازتربیت شدگان مکتب دوم (ارتباط ناگسستنی جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی) بودند که قلب فعالیتهای هستهای را به تپش وا داشته و از جمله با اقتدار توانستند غنیسازی ۵/۳ درصد را انجام دهند، چند تن مواد غنی شدهی ۵/۳ درصد را ذخیره کنند، مواد با غنای ۲۰ درصد را تولید نمایند، چند ده کیلویی مواد ۲۰ درصد را ذخیره نمایند، ساخت گاه غنیسازی فردو را ساخته و راه اندازی کنند، کارخانهی تولید آب سنگین را فعال نموده و مقادیر قابل توجهی آب سنگین ذخیره نمایند، راکتور آب سنگین اراک را برای بهرهبرداری نهایی آماده نمایند، روند تحقیق و توسعه را در ابعاد مختلف پیگیری نمایند و … ، اما در مقابل، همگان میدانند که فقط پیروان تفکر اول (قطع ارتباط جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی) بودند که در قلب فعالیتهای پرتپش هستهای ایران بتن ریختند که برخی از آنها تحصیل کردگان دانشگاههای آمریکا و انگلیس بودند.
تفکر مبتنی بر دیدگاههای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری که ریشه در بنیانهای دینی دارد، در مناسبات بینالمللی بر اساس رویکرد حق مداری ورود پیدا میکند؛ حق ملت ایران برای داشتن رابطه با کشور همسایه، حق ملت ایران برای به رسمیت نشناختن و نامشروع دانستن رژیم صهیونیستی و نیز حق داشتن فعالیتهای صلحآمیز هستهای در چارچوب تعهدات متعارف و… از جمله مصادیق این نوع ورود در عرصهی مناسبات بینالمللی است. در این چارچوب، ارکان حاکمیت و نظام مسئولیت دارند تا این “حق” را استیفا نمایند و هیچ چیزی نیز این حق را محدود نمیکند و این “حق بیحد” است. به عبارت دیگر، بر مبنای این تفکر، آنچه مهم است دستیابی به “نتیجه” است و از این رو، میتوان این تفکر را “حقمدار” و “نتیجه محور” نام دارد.
تفکر مبتنی بر نگاه مقابل حضرت امام(ره) که قایل به جدایی جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی بوده و پذیرش چارچوب نظام سلطه را واقعگرایی قلمداد کرده و نشانهی عقلانیت میدانند، چیزی به نام حق را برای ملت ایران قائل نیستند، چرا که پذیرش منویات نظام سلطه حقی را برای ملت ایران به جا نمیگذارد و آن چه مهم است این است که بتوانیم سهمی را که نظام سلطه (کدخدا) برای ملت ایران پذیرفته است قبول دارد، دریافت کنیم. بر این اساس و برای این که بدانیم “سهم” ملت ایران از منظر کدخدا به چه میزان است، باید با آن مذاکره کرده و سپس با دستیابی به “توافق” از سهم خود مطلع شویم. بدیهی است که این سهم دارای “حد” است و حد آن را توافق تعیین میکند. البته برخی افراد و جریانها که در قالب این تفکر قرار دارند، بر این باورند که مذاکره برای “تعیین سهم” ملت ایران نیست، صرفاً برای “اطلاع از سهم” ملت ایران است، ولی برخی از افراد و جریانها از روی احساسات شخصی، خارج از چارچوب این تفکر در مذاکرات با بیگانگان اقدام به چانهزنی کرده و تلاش میکنند که سهم ملت ایران در توافق نهایی افزایش یابد که این رویکرد خارج از چارچوب تدبیر، و عقلانیت بوده و نشانهی عدم فهم واقعیتها است، چرا که عقلانیت و تدبیر از منظر این تفکر آن است که در یک تعامل سازنده فقط از سهم درنظر گرفته شدهی ملت ایران توسط کدخدا مطلع شد.
نکته دوم، فاصله و شکافی است که بین ظرفیتهای انقلاب اسلامی و ساختار جمهوری اسلامی وجود دارد.
امام تمام هنر و تلاششان را به کار بردند تا ادراک نخبگان، ادراک توده ها و ادراک رهبران نهضت به هم نزدیک شود و هم افزایی ایجاد کند. همین ممشا را مقام معظم رهبری هم ادامه دادند. حالا در سالهای اخیر باید ببینیم این «ادراک»ها در یک راستا و نزدیک به هم هست. حضرت آقا، در چند سال گذشته با احیاء مفهوم انقلابی بودن، انقلابی ماندن و انقلابی گری تلاش کردند تا صبغه و رنگ حقیقی به جریان فکری در خدمت نظام اسلامی بدهند. در حقیقت، این عنصر بوده که اکنون ما را در منطقه تکثیر کرده است. حزب الله در لبنان، جیش الشعبی در سوریه، حشد الشعبی در عراق، انصارالله در یمن و یگانهای فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان همه محصول نفوذ نگاه و تفکر انقلابی و تکثیر و ریشه دوانی آن در منطقه بوده است.
به عنوان نمونه، حضوری که الآن ما در عرصه سیاسی و حکومت عراق داریم با هیچ کشور دیگری قابل مقایسه نیست. یادم می آید در دولت آقای خاتمی، آقای صادق خرازی پیشنهادی برد برای آمریکایی ها که ما حاضریم در مورد گروههای فلسطینی، کمک به حزب الله لبنان و چند محور دیگر با شما مذاکره کنیم. اما دیک چنی که در آن زمان معاون بوش پسر رئیس جمهور آمریکا بود، گفته بود: ما با تروریستها، مذاکره نمیکنیم . اما همینها، وقتی که نفوذ ما را در عراق دیدند، آمدند و سه دور با ما مذاکره کردند. چون فهمیدند که در غیر این صورت، نمی توانند کاری را از پیش ببرند.
یا مثلاً ظرفیتی که انقلاب برای جوشش علمی در بین جوانان درست کرده را با ساختار جمهوری اسلامی برای بکارگیری آن مقایسه کنید. در عرصه صنایع دفاعی و نظامی، در بسیاری حوزه ها، ما جزء ده کشور اول دنیا هستیم، در برخی جزء ۵ کشور و در برخی در سه تای بالایی قرار داریم. مهمترین دلیل این امر هم، زنده بودن جریان انقلابی و روحیه مبارزه با نظام سلطه و استکبار است. وجود نگاه انقلابی و حس مبارزه با نظام سلطه، اگر نباشد، آن وقت جمهوری اسلامی می شود، جمهوری اسلامی کشورهایی که فقط اسمی از آن دارند و نه رسم و آرمانی.