بازاریابی سیاسی را میتوان از سه منظر مطالعه کرد:
محققان با توجه به پیشینهی برجستهی علوم سیاسی، معمولا بازاریابی را در درون مطالعات کمپین جا میدهند. هاروپ و میلر[۳] نشان دادند که مطالعات کمپین خلاءی بزرگ در ادبیات علوم سیاسی است. رقابتهای انتخاباتی نقطه شروع نوعی خاص از رقابت در دنیای مدرن است. رقابتی که در سراسر جهان دموکراتیک دیده می شود و عمدتاً پاسخی است به تکنولوژی جدید و ورود مهارتهای حرفه ای ارتباطاتی. مطالعات کمپین، به خلاف مطالعات کمپین فردی، در امریکا پا به عرصه گذاشت و محققان، تغییرات کمپین را از زمانی که تنها یک هنر آماتور محسوب میشد تا موقعی که تبدیل به یک حرفه گردید مورد بررسی قرار دادند. تغییرات مشابهی در اروپا نیز قابل رصد بود. در دوران پیش از اختراع تلویزیون، کمپینها شامل ارتشهای بزرگی از داوطلبان میشدند که تابلو نصب میکردند، جزوه پخش مینمودند، ملاقات هایی تشکیل می دادند تا گزینهی مورد نظر انتخاب شود. این کمپینها بر مبنای کار بودند و با داشتن سطح پایینی از تکنولوژی دارای مراکز تصمیمگیری بودند که با شبکهای از نمایندگان تمام وقت در سرتاسر کشور پخش شده بود. در مقابل، کمپین نوین بر مبنای سرمایه است و بر تعداد کمتری از داوطلبان اتکا دارد. دارای مدیریت مرکزی منسجمتری است، اتکای بیشتری بر متخصصان رسانه و بازاریابی که عضو حزب ایشان نیستند دارد و ارتباط چهره به چهره کمتری با رأیدهندگان دارد و هدفگیری دقیقتری بر آرای شناور. توافقی وجود دارد که بازاریابی نقش مهمی را در کمپین های نوین ایفا کند و این مطلب زمانی واضحتر می شود که به استفادهی بیشتر از بازاریابی و مشاوران و نمایندگان روابط عمومی توجه کنیم. اما بر سر این مطلب بحث است که آیا بازاریابی به عنوان چارچوبی نظری می تواند نمایی کلی از فرایندهای کمپین به دست دهد یا نه؟ به عنوان مثال، بولر و فارل[۴] بر این نکته توافق دارند که بازاریابی فرهنگ واژگان خوبی از کمپین ها به دست میدهد. اگرچه این دو ادبیات بازاریابی را مورد انتقاد هم قرار میدهند و میگویند: بازاریابی بیشتر توجیه کنندهی پیروزی و شکست های حاصل شده است تا آنکه ابزارهایی نظری به دست دهد. در نتیجه، بازیابی سیاسی تا آنجا که رایج است زیرمجموعهای است از مطالعات کمپین.
رویکرد دوم، ارتباطات سیاسی است. ادبیات ارتباطات سیاسی میل دارد که با بازاریابی سیاسی به عنوان گوشهای از یک فرآیند بزرگ رفتار کند. بازاریابی سیاسی در این دیدگاه، بدواً واکنشی است به توسعهی رسانه و تکنولوژیهای ارتباطی. در اینجا برای مطالعهی کمپین، چند توجیه مشابه وجود دارد:
افزایش اهمیت انتخابات، افزایش حوزههای انتخابی و افزایش اهمیت رسانهها مخصوصاً تلویزون در بحثها و مناظرههای عمومی و سرانجام تاثیر بر نظر تودهی مردم. زمانی که مطالعات کمپین براهمیت کمپین بر روی نتایج انتخابات تاکید میکند، ارتباطات سیاسی بر آثار مشارکت شهروندان در فرایندهای دموکراتیک تکیه میکند. اهمیت راه و رسمی که در هر کمپین انتخاباتی برمیگزیند به خاطر ظرفیت خاموش یا اختیاری که به بخشی از جامعه داده میشود و یا حمایت از شهروندان یا شوراندن آنان علیه دولت، همطراز نتایج انتخابات است. مقالات ارتباطات سیاسی میل دارد که سیاست و رسانه را در هم تنیده ببیند. چرا که فعالیتها، اهداف و فرآیندهای یکی بر دیگری به ناچار تاثیرگذار است.
اصلیترین صفت جوامع مدرن در غرب، افزایش پیچیدگیهای اجتماعی است که توسعهی زیر سیستمهای رقابتی و خاص که ساختارهای سنتی را تغییر داده؛ به آن تشخص بخشیده است. دو نتیجهی مهمی که از ارتباطات سیاسی به دست میآید این است: توسعهی احزاب غیرایدئولوژیکی و فراگیر. چرا که احزاب روز به روز به تکنیکهای کمپینسازی و ترغیب و تشویق سیاسی برای ایجاد یک حزب کارآمد وابستهتر میشوند و دوم ارتقاء مفهوم رسانه از یک کانال ارتباطی به یک قدرت مرکزی و مستقل و یک بازیگر بزرگ در فرآیند کمپینهای انتخاباتی. چرا که کمپینسازی برای احزاب فراگیر به طور فزایندهای به استفاده از رسانههای جمعی نیاز دارد.
دیدگاه ارتباطات سیاسی جایگاهی محوری را در تمام زمینههای مطالعات کمپین داراست. به طور معمول کار اصلی علوم سیاسی کوشش برای تعیین کیفیت و اندازهی تاثیر رسانهها بر کمپینهای سیاسی است: چگونه بنگاههای رسانهای سامان داده میشود؟ کمپینهای سیاسی در رسانه چگونه بر میزان آگاهی، تمایلات و انگیزههای هواخواهانه رأیدهندگان تاثیر میگذارد؟ در نهایت، پاسخ بازاریابی سیاسی نمایان ساختن قواعد و اصولی است که از اخلاق بازاریابی سرچشمه گرفته است. سومین دیدگاهی که میتوان از طریق آن بازاریابی سیاسی را مطالعه کرد، مدیریت بازاریابی است. فیلیپ کاتلر[۵] خالق اصلی این دیدگاه است. او استدلال میکند که کمپینهای انتخاباتی، ذاتاً شخصیتی بازاریابانه دارند، زیرا شباهتهای میان تاجران و سیاستمداران از تفاوتهای آنها بیشتر است. در حقیقت، مضمون بسیاری از آثار و مقالات کاتلر، توسعه یافتن کاربرد بازاریابی از بنگاههای اقتصادی به سازمانهای غیر انتفاعی است. بازار سیاسی همچون بازار تجاری، شامل خریدار و فروشنده میشود که چیزی از جنس ارزش را مبادله میکنند: احزاب و کاندیداها، موقعیت و جایگاه نمایندگی را به مشتریان (مردم) در ازای رأی عرضه میکنند. کاتلر در مقالات بازاریابی خود به این نکته اشاره میکند که اجرای چارچوبهای بازاریابی در تحلیل و بررسی کمپین به سادگی امکانپذیر نیست اما استفاده از مفاهیم کلیدی آن باعث افزایش بهرهوری کمپینهای انتخاباتی میشود. او در کتاب «بازاریابی سیاسی برای کاندیداهای انتخاباتی[۶]» مینویسد: «استراتژی بازاریابی، قلب موفقیت در انتخابات است زیرا کمپینهای انتخاباتی را موظف میکند تا در یک دورهی کوتاه مدت، ائتلافی محکم و پیروزمندانه میان تفاوتهای ایدئولوژیکی و گروههای ناهمگون و ناسازگار برقرار کنند.»
[۱] Campaign Studies
[۲] Political Communication
[۳] M. Harrop and W. Miller
[۴] Bowler and Farrell
[۵] Philip Kotler
[۶] Business Marketing for Political Candidates