🏤 دانشگاه امام صادق(ع)
🎓 پژوهشگر حوزه بازاریابی سیاسی انتخابات و دولت
اشاره
۱۱ خرداد ماه ۱۳۶۶ بود که سران حزب جمهوری اسلامی طی نامهای به امام خمینی (ره) خواستار تعطیلی حزب جمهوری میشوند. این درخواست که ظرف مدت کمتر از یک روز از سوی حضرت امام پاسخ داده میشود، باعث شد به اصطلاح فیتیله حزب پایین کشیده شود و فعالیتهای آن به طور کلی تعلیق گردد. مظاهری از این حزب همچون روزنامه جمهوری اسلامی و برخی گروههای تشکیلدهنده آن همچنان فعالاند و در فضای سیاسی و نخبگانی جمهوری اسلامی ایران دارای اثرگذاری محدودی هستند. اما آنچه از حزب جمهوری اسلامی به یادگار مانده نشاندهنده عظمت یک کار تشکیلاتی و حزبی در گستره کل کشور است که کماکان خاصیت و فواید خود را حفظ نموده است. به بهانه ۱۲ خرداد سالروز موافقت حضرت امام با تعطیلی حزب جمهوری اسلامی بر آن شدیم با آقای مصطفی آقاجانی حزب پژوه و عضو هسته بازاریابی سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام مصاحبهای ترتیب دهیم. در این مجال بدنبال آن هستیم که برخی ریشهها و پیامدهای این تعطیلی را مرور نماییم و این نکته را بیازماییم که آیا ممکن است بار دیگر در جغرافیای سیاسی ایران شاهد شکلگیری احزابی چون حزب جمهوری اسلامی باشیم؟! آقای آقاجانی نقش خودخواهیجریانهای مقوم حزب و زمینه و بستر سیاسی را در تعطیلی حزب پررنگ میدانند و با نقد به احزاب و جریانهای سیاسی موجود عدم شکلگیری احزاب مؤثر بر سیاق جمهوری اسلامی را محصول تنبلی، عافیتطلبی و برخی مانعپنداریهای بروکرواتیک میدانند.
*حزب و تحزب در فضای کنونی سیاست ایرانی با مفهوم لابی، زد و بند، ناشایستهسالاری، قبیلهگری و در نتیجه ناکارآمدی قرین شده است. نسبت حزب جمهوری اسلامی با این مفاهیم و انگارهها چگونه است و آیا دلیل تعطیلی این حزب نیز همین موارد بوده است؟
حزب جمهوری اسلامی در واقع بیان و تعبیر دیگری از خود نظام جمهوری اسلامی بوده است به اصطلاح تالی تلو نظام سیاسی انقلابی به حساب میآمد. برخلاف سایر احزابی که در گذشته تاریخیِ قبل از مشروطه تا انقلاب اسلامی شکل گرفته است، حزب جمهوری یک تفاوت ماهوی با سایر احزاب و دستجاب متعارف داشت. این تفاوتها باعث میشود که ما در مورد حزب جمهوری آنچنان که در مورد احزاب ناسالم یاد میکنیم، قضاوت نکنیم. لایه رهبری حزب و تشکل جمهوری، یک رهبری الهی و ریشه دار بود که پیوند تام و تمامی با اسلام سیاسی و اندیشه قدرتابزاری داشت. از این رو یک فاصله جدی با احزابی پیدا میکند که هدفشان کسب و حفظ قدرت برای قدرت میباشد. فارغ از رهبران و هدف، عملکرد حزب جمهوری نیز نشان میدهد که این ائتلاف بزرگ جزو کارآمدترین ساختارهای منتج از انقلاب اسلامی بوده است. اقدامات کلیدی این حزب در اول انقلاب باعث میشود که ما در کنار شورای انقلاب به عنوان بازوی اجرایی و قوه عاقله نظام تازه تأسیس سهم بسزایی برای حزب جمهوری اسلامی قائل باشیم. از اقدامات کلان مشورتی و سیاستی که خود را در لایههای مختلف ساختار حکومت نشان میداد تا اقدامات و کنشهای اجتماعی سیاسی که به صورت محسوس بر روند زندگی مردم و امنیت و معیشتشان مؤثر بود. البته این بدین معنا نیست که حزب جمهوری اسلامی ضعف و خلاء نداشت؛ اتفاقا برخی نقاط ضعف حزب باعث شد که نتواند مسیرش را ادامه دهد، بلکه به این معنا است که فضای کلی حزب جمهوری از سایر گروهها و تشکلهایی چون تودهایها، مجاهدین، ملیگراها و امثالهم متفاوت بود و به اصطلاح یک تفاوت ماهوی داشتند.
*حزب جمهوری اسلامی از جمله ساختارهایی بود که مانند کمیته انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، ظرفیتی که برای مدیریت جنگ تحمیلی بروز یافت و بسیج، با حضور گسترده مردم شکل گرفت، با وجود این پشتیبانی اجتماعی بالا چه عواملی باعث شد که حزب در یک روند نزولی به کار خود پایان دهد؟ در این بین اصلیترین دلیلی که میتوان نام برد چه بود؟
مردم و قدرت اجتماعی، یکی از مؤلفههای اصلی و اصیل سازمانهای اجتماعی سیاسی همچون احزاب است. موضوعی که در جریانهای سیاسی فعلی چندان توجهی بدان نمیشود یا حداقل به الزامات آن پایبندیای وجود ندارد. در عین حال مردمی بودن و داشتن حمایت مردمی یکی از این مؤلفهها است. هرچند در کیفیت این حمایت و ترکیب حامیان نیز شرط و شروطی وجود دارد که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. در کنار عنصر سرمایه اجتماعی و حمایت عمومی، یکی از پایهها، سازمان حزب میباشد. اگر سازمان و تشکیلات نتواند بین طرفهای ارتباطش (اعضای سازمان با یکدیگر، اعضای سازمان با دیگران(رقبا، جریانهای همسو، و بخشهای مختلف خاکستری جامعه)، اعضای سازمان با ساختار و نهادهای کشور) یک تعامل مؤثر شکل بدهد، آن سازمان زمین میخورد یا حداقل با دشواری مواجه میشود. برای مثال در بخش استانها و شهرستانها بین اعضای حزب و مجموعه ائمه جمعه که مسئولیتش با آقای منتظری بود اختلافاتی به وجود آمده بود. و از گزارههای تاریخی چنین برمیآید که آقای منتظری در سیبل شدن و تخریب شدن حزب مؤثر بودند و زمینه سازی آن فرمان امام (ره) برای جدایی بین عضویت در حزب و امامت جمعه را فراهم کردند؛ که خب خود همین موضوع باعث جدایی تعداد قابل توجهی از نیروهای حزب در شهرستانها شد. یا مورد دیگر به نوع ارتباط بخشهای مختلف حزب با یکدیگر بازمیگردد. نوع دستهبندی و فاصلهگذاری بین آقایان موسوی و افراد همسو با ایشان با جریان مؤتلفه و سنتیها کم کم زمینه جدایی و انشعاب را در فضای بیرون از حزب فراهم کرد و از حالت مدیریت پذیر خارج شد. با توجه به این موارد باید اذعان کرد عنصر سازمان به عنوان عنصری داخلی در وجود و عدم حزب خیلی مؤثر افتاد. مؤلفه دیگر رهبری حزب بود. اگر حزب جمهوری را به مثابه یک موجود زنده تجسم کنیم باید بگوییم این موجود دوبار مورد ضربه جدی قرار گرفت و رهبراناش را از دست داد. رهبرانی که هریک ظرفیتی جدی برای انسجام و استواری تشکیلات به حساب میآمدند. از این رو باید بگوییم دشمنان جمهوری اسلامی با زدن عناصر اصلی حزب جمهوری و ترور ناموفق دو رهبر دیگر، به نوعی خود جمهوری اسلامی و آیندهاش را هدف قرار دادند. که الحمدلله این آینده با حفظ سلامتی رهبر انقلاب حفظ شد اما در عین حال ترکش ترورهای دیگر دامن خود حزب را گرفت. چنان که دلیل اصلیای که از لابلای بیانات امام رحمت الله علیه با آقایان هاشمی رفسنجانی و رهبر انقلاب مبنی بر لزوم تعطیلی حزب استخراج میشود به خالی شدن حزب از رهبران درجه یک آن بازمیگردد. بر این اساس نمیتوان به قطع گفت که چه موضوعی اصلیترین دلیل این تعطیلی بوده است بلکه صرفا میتوان بیان داشت مجموعهای از دلایل دست به دست هم داد تا این حزب معلق شود؛ تعلیقی که همچنان ادامه دارد.
*حزب در دوره خودش به عنوان حزب حاکمیت و نظام شناخته میشد و از این رو عناصر مختلف سعی داشتند با جدایی افکنی و ضربه به حزب، لیست و فهرست خود را در انتخابات پیروز کنند. بعد از مدتی ما به تعبیر شما یک سیر نزولی را در حزب جمهوری شاهد هستیم و تا اینکه حزب اعلام انحلال میکند؛ سوالی که این جا به ذهن میرسد این است که این تعطیلی برای ما بیشتر زیانبار بوده یا اینکه منافعش بر مضراتش میچربید؟
با نگاهی به اتفاقات و مکالماتی که پیرامون تعطیلی حزب حادث شده شاید بتوان گفت تعطیلی حزب با توجه به شرایطی که در آن قرار داشت جزو کارها و اقدامات درست بود اما نیانداختن طرحی نو و اصرار بر عدم انجام کار حزبی بر سیاق حزب جمهوری البته در سطح و گستره کوچکتر بنظر میرسد جزو اقدامات نادرست و مضر بوده است. به عبارتی اگر بنا بر مصالح مختلف همچون جلوگیری از تشتت بیشتر نیروهای انقلاب، مدیریت بهتر دولت و امور جنگ، حفظ و تقویت نیروهای حزب برای کلیت نظام اسلامی و …رفتیم به سمت تعطیلی حزب، بعد از برطرف شدن این محظورات و تأمین این مصالح دلیل خاصی برای بازنگشتن به فعالیت حزبی وجود نداشت…خب این عدم تحرک در بخشی از ساختار سیاسی و بدنه نیروهای انقلاب نتیجهاش شد شکلگیری جریان دوم خرداد که از نمونه احزاب و گروههایی بودند که در جهت اهداف یک حزب بر مدار منافع ملی و اهداف عالیه نظام حرکت نمیکردند. البته تلاشهایی در قالب جریان آبادگران و جبهه اصولگرایی اتفاق افتاد اما به واسطه عوامل مختلف دچار ضعف شد و نتوانست پایه گذاری یک حزب جامع و قوی را بسترسازی کند. تبعات چنین وضعی البته کاملا مشهود است. عدم پذیرش مسئولیت، عدم تربیت مدیران کارآمد، تشدید شکافهای اجتماعی از جمله شکاف دولت ملت و ناامیدی بخشهایی از مردم محصول همین کار حزبی نکردن و مشارکت ندادن مردم در بستر نیروهای واسطی چون حزب جمهوری اسلامی است. البته این بدین معنا نیست که از فردا میتوان فعالیت حزبی را در کشور شروع کرد چرا که نفس همین کار نیازمند بسترسازیهای مختلف فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی و حتی امنیتی است.
*اخیرا موضوع انتخابات تناسبی در فضای سیاسی و رسانهای کشور پیچیده است و شورای نگهبان و احزاب و برخی نمایندگان در خصوص آن اظهارنظرهایی داشتهاند و برخی نمایندگان تصویب آن را موجب تقویت احزاب و شکلگیری رقابتهای منطقی حزبی دانستهاند. به نظر شما ساختارهای قانونی چقدر در این امر میتواند مؤثر باشد؟
موضوع انتخابات و فراید رقابتهای انتخاباتی یکی از زمینهها و بسترهای فعالیت احزاب سیاسی است. شاید به تعبیر برخی مهمترین این کارکردها هم باشد. اما متأسفانه احزاب در کشور ماه حتی به این وظیفه و کارکردی که باید داشته باشند نیز واقف و قائل نیستند. برای مثال اگر یک حزب بخواهد وارد کرسی رقابت انتخاباتی بشود و اصطلاحا یک “حزب انتخاباتی” باشد، میبایست به الزامات آن اعم از تربیت و پالایش کاندیداها، رصد و پایش نیروها، معرفی و برندسازی موفق داخلی(درون گروهی) و اجتماعی(افکار عمومی)، تبلیغات انتخاباتی منسجم و در نهایت مدیریت وعدههای انتخاباتی پایبند باشد. اما با مروری بر این عناوین متوجه میشویم که برخی از آنها اصلا مورد توجه ایشان نیست و در مواردی چون تبلیغات انتخاباتی نیز با شلختگی و تعارضات علمی و عملیاتی مواجه هستند. موضوع تناسبی کردن انتخابات نیز در همین بستر باید مورد توجه قرار بگیرد و نمیتوان با نوعی ایدآلیسم سیاسی برای سیاست کشور نسخه پیچید. به عبارتی نمیتوان برای نوزاد سه ماهه نسخه راه رفتن پیچید و یا برای بچه شش ماهه تجویز کرد که بدود. داستان احزاب در ایران نیز همین است با وجود بیش از هشتاد حزب ملی در کشور، باید اذعان کنیم که واقعیت احزاب سیاسی ما نشان از دوره طفولیت یا حتی جنینی احزاب دارد و نمیتوان با آیین نامه یا دستورالعمل و مانند آن این واقعیت را عوض کرد یا به جهشی غیرطبیعی از این رهگذر دست یافت. البته نباید نقش قوانین و مصوبات مؤثر را دست کم گرفت اما بر کسی پوشیده نیست که این قوانین باید در پیوست و ارتباط مستقیم با تنظیم گری بخشهای دیگر از عرصه سیاست دنبال شود نه منقطع از آن.
پایان