🏤 دانشگاه امام صادق(ع)
🎓 پژوهشگر حوزه بازاریابی سیاسی انتخابات و دولت
اشاره
احزاب به عنوان سازمانهای سیاسی قدرت مدار، از دیرباز به عنوان یکی از کنشگران اصلی عرصه عمومی شناخته شدهاند. نهاد حزب به عنوان مجموعهای از افراد که تحت هدایت رهبر(ان) خود، به نیت کسب، حفظ و افزایش قدرت از خلال یارگیری در بین نخبگان سیاسی اجتماعی گام برمیداشتند به مرور و با تعمیق دموکراسی به پیگیری این هدف از رهگذر کسب، حفظ و افزایش حامیان خود (اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی)مبادرت ورزیدند. توجه به نسلهای مختلف حزبی در کشورهای اروپایی و آمریکا نشانگر سیر صعودی استفاده این سازمانها از آموزههای بازاریابی سیاسی جهت تطابق(هرچند صوری) با مطالبات عمومی است؛ به طوری که مارشمنت ۲۰۰۱ با دستهبندی پسینی از احزاب سیاسی مستقر به تقسیم سه گانه آنها ذیل سه عنوان احزاب محصولمحور، فروشمحور و بازارمحور پرداخت.
هرچند در سالهای اخیر با گسترش شبکههای اجتماعی و تکثر منابع آموزش، تربیت و بسیجکنندگی جامعه هدف، جایگاه احزاب سیاسی در رهبری فکری و احساسیِ افکار عمومی دچار تنزل شده است اما کماکان شاهد نقشآفرینی این نهادهای واسط اجتماعی سیاسی در مبارزات سیاسی و در رأسشان کمپینهای انتخاباتی هستیم.
در ایران معاصر نیز به عنوان یکی از واحدهای سیاسی مستقر در نظام بینالملل و مبتنی بر نظام مردمسالاری، نقش و جایگاه احزاب در فرایند انتخابات- هرچند با تفاوتهایی نسبت به دُوَل غربی-کم و بیش در همان مسیر تعریف میشود. از این رو بازشناسی این سازمانهای سیاسی به عنوان مهمترین پیشرانهای بازاریابی سیاسی در کشور، اهمیتی جدی مییابد و برای اصلاح و بهبود نظام انتخابات در جمهوری اسلامی ایران امری غیرقابل انکار است.
مقدمه
احزاب و گروههای سیاسی از جمله پدیدههای اجتماعی هستند که به صورت خاص با شکلگیری دولت-ملتها در غرب گره خورده و به سراسر جهان گسترش یافته و توسعه پیدا کردند. این همهگیری و وسعت که تا حد زیادی تابعی از گسترش حکومتهای دموکراتیک و ارزشهای مردمسالارانه در جهان است باعث شده که نظامهای سیاسی خود را در نسبت با احزاب تعریف کنند.
از سویی مفهوم تحزب در هندسه مفاهیم علوم اجتماعی از جایگاهی ویژه برخوردار است و به نوعی شکلدهنده و تعریفکننده سایر مفاهیم وابسته به “قدرت سیاسی” است. همچنین باید یادآور شد یکی از معهدهای اصلی پرداخت این مفهوم در مقام نظر و کاربست پررنگ آن در ساحت اجتماعی و سیاسی، غرب مدرن به خصوص کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا میباشد. از این رو رهگیری و پیجویی و به تعبیری تبارشناسی این مفهوم در بعد ماهیت و چیستی، پیشفرضها، اهداف، مفاهیم، توصیههای مبتنی بر موضوع و ارزشهای محوری و مرتبط با آن در ساحت غربی گام اولیه در مفهومپردازی و وضعیتشناسی تحزب در فضای سیاسی اجتماعی ایرانی است.
تحت این هدف و گام اولیه، در این قسمت گزارشی از ارائه علمی آقای مصطفی آقاجانی پیرامون احزاب سیاسی در غرب که در روز دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ در کارگروه علوم سیاسی دانشگاه امام صادق(علیه السلام) -که ذیل جلسات دانشافزایی تولید علوم انسانی اسلامی این دانشگاه تشکیل شده- برگزار شد تقدیم میگردد.
Party؛ ماهیت و زمینه شکلگیری
نخستین و کهنترین معنا از حزب مفهومی نظامی است که در آن به دستهای از نظامیان که برای رویارویی با دشمن از لشکر جدا میشدند و به کارزارش میشتافتند اطلاق میشد. اما به تدریج برای بیان اجتماع و یا گروهی از افراد همعقیده که دارای بینشهای مشترکی هستند نیز این مفهوم مورد استفاده قرار گرفت. البته آنچه اهمیت دارد آن است که این بینشها صرفا مربوط به عالم ماده نبود و شامل حوزههای معنوی نیز میشد. در قرن شانزدهم حزب معادل جناح و اردوگاهی که در برابر اردوگاه مخالف یا رقیب قرار داشت تلقی میشد برای مثال از پارتی شاهزاده یا پارتی فرمانده(ان) نام برده میشد. در قرن هفدهم نیز گروهی که داری بینشهای “سیاسی مشترک” بوده و در برابر گروهی دیگر گردهم آمده بودند با عنوان حزب شناخته میشدند.
نکتهای که در این میان باید بدان دقت کرد این است که تا این زمان، احزاب عموما با عنوان پدیدهها یا به تعبیری گروههایی شناخته میشدند که به جای منافع کلیت یا عموم جامعه اهدافی خاص را مدنظر داشتند و دنبال میکردند از این رو مورد ادبار اندیشمندان بودند. برای مثال بروک ۱۷۳۸م میگوید حزب شرّی سیاسی است و دارودسته در میان احزاب بدترین نوع احزاب شمرده میشوند. همچنین در مضامین هیوم از احزاب به عنوان “علفهای هرز” یادشده که ریشهکنکردنشان سخت است.
در قرن نوزدهم مفهوم نوینی از حزب (Party) شکل گرفت و تشکلهایی که در نظامهای دموکراتیک و در رقابت با یکدیگر شکل میگرفتند به عنوان حزب شناخته شدند. در عین حال بنظر میرسد رواج نوپدید احزاب سیاسی به این معنای مدرن در بخشهای وسیعی از اروپای قرن نوزدهم با دو تحول متمایز اما مرتبط پیوندی آشکار دارد:
۱-انتقال قدرت سیاسی به مجالس قانون گذاری و 2- گسترش جامعه واجدین حق رأی
به عبارتی انقلابهایی که به خصوص از ۱۸۴۸ به وقوع پیوست باعث تغییراتی در جامعه غربی شد که در مسیر تحزب مدرن تسهیلگری کرد. برای مثال جنبش “چارتیستها” که طرفدار اصلاحات در انگلیس بودند ناظر به اعطای حق رأی عمومی تلاش میکردند که خود همین موضوع همانطور که در بالا اشاره شد به شکل گیری احزاب مدرن کمک کرد.
در مروری کوتاه بر نسلهای مختلف حزب و شناخت بهتر ماهیت احزاب این فقره از نوشتگان غربی میتواند کمک کند: «تشابه کلمات نباید موجب اشتباه ما شود، در نظامهای باستان گروههایی را که موجب تقسیم جمهوریها میشدند حزب میخواندند؛ در ایتالیای عهد رنسانس دستههایی را که دور افرادی مجتمع میشدند احزاب مینامیدند، باشگاههایی را که محل اجتماع نمایندگان مجالس انقلابی بود و همچنین کمیتههایی را که فراهم آورنده مقدمات انتخابات با شرط میزان پرداخت مالیات رأی دهندگان بود، حزب میگفتند؛ در مقابل این گروهها، دستههای دیگر مرکب از سازمانهای وسیع مردم که مبیّن افکار عمومی در دموکراسیهای نوین هستند! نیز حزب نامیده میشوند.
جمعبندی: مفهوم حزب یا پارتی در طی زمان تحولات زیادی را پیموده است و فقط در مفهوم مدرن آن قابل خلاصه کردن نیست اما میتوان در تمام تشکلها و گروههایی که از آن به عنوان کلی “حزب”یاد میشود سه خصیصه را یافت که مشترک است: خصیصه اول تفرق است؛ به این معنا که احزاب درمقایسه با یکدیگر قابل بررسی و تفکیک هستند و از قضاء نان شان نیز تا حد زیادی در این جدا شدن است. خصیصه دوم از حیث درون سازمانی است و آن اشتراک است؛ به این معنا که حزب دارای عناصر و مؤلفههایی است که باعث جمعشدن و یا وجه اشتراک اعضا و سازمانش میشود و خصیصه سوم مبارزه است؛ به این معنا که بین یک حزب و حزب دیگر رقابت و مبارزه برقرار است.
مفاهیم و پایههای مفهومی
مفهوم و پدیده تحزب مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی جدای از پیچیدگیهای انباشتیای که ناشی از مفاهیم مقوماش است با مرور زمان و پیچیدگی بیشتر زیست اجتماعی نیز از ابعاد و زوایای دیگری برخوردار شده است. با دقت نظر در حزب به معنای مدرن و غربی آن که در هندسه مکتب دموکراسیِ لیبرال معنا مییابد یا به تعبیری مشروع میشود میتوان مفاهیمی را به عنوان مفاهیم پایه آن احصاء نمود.
رسم توضيحي ۱٫ شبکه مفهومی تحزب مدرن
اهداف و کارکردها
بخش دیگری که در زمینه شناخت احزاب در غرب مهم است موضوع مطلوبیتها یا اهداف و کارکردهای مطلوب احزاب است که بسته به نوع منظر اندیشمندان این حوزه متفاوت است:
۱-سازمانگرایان: این دسته برای احزاب ۴ ویژگی اصلی برمیشمارند که از اهمیت اساسی برخوردار است: ۱-دارای سازمانی مستمر و بادوام بودن، ۲-دارای شعب محلی باشد، ۳-درصدد گسترش پایگاه مردمی بودن و ۴- اینکه بخواهد قدرت را کسب کند و توسط رهبرانش آن را اعمال کند…به عبارتی سازمان گرایان کارکردها و اهداف مطلوب یک حزب را به مثابه یک سازمان درک و بیان میکنند.
۲-کارکردگرایان: این دسته برایشان کارکردهایی که یک حزب میتواند ایفا کند مهم میشود. مهمترین کارکردی که برای ایشان مطرح است فعالیتهای انتخاباتی و جهت دهی به آرای رأی دهندگان است.
۳-جامعه گرایان: این اندیشمندان مطلوبیتهای احزاب را در گرو توجه یا بازتاب جامعه ادراک میکنند که تحلیلهای طبقاتی و بررسی پایگاههای اجتماعی مارکس و نیز بررسیهای روکان که احزاب را نتیجه شکافهای نهفته در متن جامعه میداند در این دسته جای میگیرد.
۴-اقتصادمحورها: نوع دیگر هدفشناسی و کارکردشناسی در ادبیات غربی، تحلیلهای اقتصادی از احزاب است. وبر احزاب را جمعیتهایی اختیاری میداند که اعضایشان میکوشند رهبران خود را به قدرت برسانند تا از این راه به پارهای امتیازات مادی و معنوی دست یابند. این امتیازها میتواند شخصی یا تحقق برنامههای سیاسی یا هر دوی آنها باشد. از طرفی در ادبیات وبر از حزب به عنوان “شرکت” نیز یاد شده است.
در اوایل دهه شصت میلادی نیز تحلیلهای اقتصادی از صورت بندی (اهداف و کارکردها) احزاب اهمیت فوقالعادهای یافت و منطق بازار بر جنبههای مختلف زندگی در جوامع غربی حاکمیت یافت.
ارزشهای محوری
در تکمیل بخش اهداف باید گفت متناسب با اهداف و متعاقب آن کارکردها، ارزشهایی نیز بر حزب غربی مستولی بوده و آن را راهبری میکرده و در جاهایی در کارکردهای حزبی را نیز تحت الشعاع قرار میداده است.
از سویی یکی از دستهبندیهای تعاریف احزاب دسته بندی هنجاری است که در آن با عنایت به هنجارها، ارزشها و اولویتهای مورد نظر حزب تحلیل میشود. در این رویکرد احزاب سیاسی ترجمان اولویتها، هنجارها، ارزشها، آورها و آرمانهای مورد اعتقاد صاحبانشان هستند. در یک دستهبندی مختصر میتوان بیان داشت ارزشهای حزب در دورههای مختلف خود تحت تأثیر این نکته بوده است که کدام یک از اطراف یا کنشگران دارای اهمیت و بالتبع مبنای سریان ارزشها هستند؛ هرچند در لایه و بطن داخلی هر ۴ دسته آنها، رهبر(ان) حزبی و انگیزههایشان موضوعیت داشته است.
احزاب خواص»»»»»»»»»»»احزاب عوام یا تودهای»»»»»»»»»»»»احزاب فراگیر»»»»»»»»»»احزاب کارتلی»»»»»»…
در یک احصاء کلان و در یک بررسی کوتاه میتوان موارد فوق را به یک معنا نسلهای مختلف حزبی به شمار آورد: احزاب خواص تا حدی به دارودسته و اردوگاه نزدیک میشود، احزاب عوام سعی میکند از خلال ارتباط با گروههای خاص و ایدئولوژیهای منحصر به فرد پیشروی کند و در مقابل دیگری(ان) تعریف شود، احزاب فراگیر که در آن خطوط و مرزکشیهای سنتی و ایدئولوژیک کم رنگ شده و سودای رأی آوری بیشتر در بازار سیاست در سرانشان پروریده میشود. نسل سوم به نوعی به عملگرایی در سیاست حزبی نیز انجامیده است و باعث شده اینان با توجه به شرایط و اوضاع و احوال برنامههایی را اعلام کنند که خریدار بیشتری دارد و مشتریان بیشتری را به سویشان میکشاند. در یک بررسی تطبیقی در مدخل بازاریابی سیاسی نیز میتوان احزاب محصول محور(انحصاری) احزاب فروشمحور(رقابت محدود) احزاب بازارمحور(رقابت کامل) را متناظر با این دسته بندی درنظر گرفت که به ترتیب ارزشهای حزب در بازاریابی به مرور از لایه الیتیستی به لایههای مردمی پیشروی کرده یا حداقل اینگونه نمایانده میشود. این نسل از احزاب باعث شده که احزاب آرمانخواه به تجارت پیشگان سیاسی تغییر وضعیت دهند.
جمعبندی: در یک جمعبندی اجمالی باید گفت ارزشهای محوری احزاب در غرب ذیل ارزشهای کلان غربی لیبرالی چون پلورالیسم، کاپیستالیسم، اومانیسم و … و با توجه به بسط آن در زمینه اجتماعی به صورت کاربردی، از خاص سالاری یا گرامیداشت ارزشهای خواص به سمت پاسداشت ارزشهای فراگیر حرکت کرده است. نکته قابل اشاره در اینجا آن است که با تدقیق و فحص در لابلای گامهای سیاستورزی حزبی در غرب مشخص میشود که احزاب با تغییر وضعیت جامعه سیاسی نخبگانی به سمت جامعه سیاسی رسانهزده سعی میکنند ضمن پافشاری بر اصول، هویت و ارزشهای خود افکار عمومی متکثر را در راستای ارزشهای خود راهبری کنند و به اصطلاح جریان اصلی تفکرات لیبرالیِ حاکم بر احزاب را دستخوش تغییرات اساسی قرار ندهند.
پیشفرضها
در زمینه پیشفرضهایی که بر احزاب حاکم است باید گفت احزاب مدرن با این تصور که آحاد جامعه از آزادی در اعمال حاکمیت برخوردارند(اصل وجود ولایت)، اکثریت نسبی مشروعیت آور است، رقابت حزبی راه افزایش قدرت سیاسی است، نخبگان از طریق رقابت و پیروزی در آن شایسته نمایندگی مردم میشوند، رهبری و حکمرانی حزبی نوع برتر حکمرانی شایستگان است و…. شکلگرفته است. در زمان کنونی نیز این پیش فرضها هرچند تا حدی متزلزل شده است اما کماکان پایدار است. در وضعیت کنونی آن چه بیش از هرچیزی محل تردید قرار گرفته است اصل کارآیی حزب است و شاید بتوان گفت اثبات یا رد این پیشفرض اکنون از موضوعیت یافته است.
با انتشار کتابی با عنوان”حزب در حال رسیدن به پایان” این تفکر که احزاب سیاسی تضعیف شده اند و در حال نابودی هستند در آمریکا شکل گرفت و پس از آن به اروپا نیز سرایت کرد همچنین کاستلز در کتاب گسیختگی به بحران نمایندگی و تبعات آن برای جوامع اشاره میکند: اما باید یادآور شد که سه شاخص اصلی یا سه سنگ محک در این میان وجود دارد که میتواند تا حدی پیشفرضهایی که در این خصوص وجود دارد را تغییر دهد:
نکته اول در زمینه انتخابات است، به عبارتی در انتخابات پیوند رأی دهندگان با احزاب سست شده است
نکته دوم در خصوص نظام حزبی است و این موضوع که حیطه عضویت یا دایره مرزهای حزبی در حال کوچک شدن است.
نکته سوم نیز آن است که در اشغال و تصاحب پستهای دولتی احزاب با نوعی وضعیت ارتجاعی مواجه شده اند.
جمع بندی
در خاتمه باید اشاره کرد که احزاب با تمام تطورات و تحولاتی که یافتهاند و جامعه سیاسی غربی با تمام فراز و نشیبهایی که طی کرده است کماکان دارای ثبات و پایداری نهادی، اجتماعی و ارزشی هستند. به عبارتی هرچند احزاب در غرب در ساحت عمل با سستیها و ضعفهایی مواجه شدهاند اما اندیشمندان سیاسی غرب هنوز هم نتوانستهاند معادل و جایگزینهایی برای آن دست و پا کنند و از قبل آن به حکمرانی ارتباط دوسه حاکمیت و اجتماع مبادرت بورزند. از این رو مطالعات حزبی هنوز در غرب دارای اهمیت است و نخبگان و اندیشه ورزان خاص خود را دارد همچنین با گسترش دانشهای حوزه علوم اجتماعی از منظرهای نوینی نیز به این پدیده و مفهوم نظر شده است(مانند بازاریابی سیاسی، روانشناسی اجتماعی و…) که نفس همین مطلب نیز بر زنده بودن موضوع تحزب در غرب صحه میگذارد.