بازاريابي سياسي در بزنگاه مشروطه

(به بهانه سالگرد هشتم دی ماه ۱۲۸۶ تکفیر شیخ فضل الله توسط برخی از علمای نجف)

مقام معظم رهبري: ” از اول، مثل خود حادثه، تاریخ آن هم دست کسانی افتاد که نیات خوب و سالمی نداشتند. همچنان که آن ها سریع آمدند خود حادثه را مدیریت کردند و زمام کار را به دست گرفتند و از یک امر مردمی با انگیزه‌های دینی و ملی، یک چیز وابسته به بیگانه و یک کشور طراحی شده طبق طراحی‌های انگلیسی – که آن روز تقریباً حاکم مطلق دنیا بود – ساختند، تاریخ آن را هم به همین ترتیب مدیریت کردند. شما می‌فرمایید حق متدینین ضایع شده؛ اصلاً حادثه را تحریف کردند؛ قضیه دیگری اتفاق افتاد؛ اینها آمدند قضیه را به همان ترتیبی که می‌خواستند، تعریف کردند.” (۱)

اشاره

انقلاب مشروطه را می‌توان بی‌شک جزو اولین حرکات بسیج سیاسی در جامعه‌ی ایران دانست. بسيج سياسي که از سوي گروه‌هاي مرجع برنامه‌ريزي و هدايت شد و توسط توده‌هاي جامعه اجرايي شد. به عبارت دیگر انقلاب مشروطه اولین حضور منسجم و اعتراضی مردم ایران در مقابل نظام سیاسی مستقر بود. حضوري اعتراضي که تبعات آن تا عصر امروز نيز ادامه داشته و قابل بحث و بررسي است. در نهضت تنباکو اعتراض روحانیت و بخشی از مردم،‌ اساس نظام سیاسی را مورد هدف قرار نداده بود اما در انقلاب مشروطه عملاً نظام سیاسی مورد انتقاد و درخواست براي اصلاح قرار گرفت. از اين رو تلاش جمعي جامعه‌ي ايران براي ايجاد اصلاحات در نظام سياسي و شيوه‌ي حکمراني امري بديع بود که جامعه‌ي ايران سالها قبل به اين مهم رسيده بود؛ امري که جوامع اطراف ايران در دهه‌هاي بعد و در جريان نهضت بيداري اسلامي به آن رسيدند.

درست در زمانی که تمدّن غرب در حال ورود به خاورمیانه به عنوان دروازه‌ی ورود به تمدّن شرق بود، همزمان با آن اندیشه‌های سیاسی جديد نیز در حال نفوذ در لایه‌های جامعه‌ی ایران بود. نخبگان سیاسی جامعه‌ي ايران – شامل تحصيل‌کردگان و فارغ‌التحصيلان کشورهاي غربي، روشنفکران، و روحانيت- به‌سرعت متوجه تمایز اندیشه‌های سیاسی جدید با سنت‌های حکمرانی در جامعه‌ی ایران شده و تلاش کردند جامعه‌ی ایران را متناسب با این تجدّد نوظهور همگام سازند. هر چند در ادامه‌ي راه به دليل تفاوت مباني انديشه‌اي نخبگان سياسي فعال در مشروطه، نتيجه‌ي انقلاب مشروطه در ايران به ضد خود تبديل شد اما طبقه‌ي روحانیت در مقابل وقوع و رشد این اندیشه‌ها تلاش کرد با نگاهی متعادلانه و نه عجولانه از آن برای به حداقل رساندن استبداد در ایران بهره ببرد. هر چند در این بین برخی از شخصيت‌هاي طبقه‌ی روحانیت نظير آيت‌الله سيدکاظم يزدي مؤلف کتاب گران‌سنگ عروه الوثقي حاضر به استفاده از این تفکّر نوظهور برای آن هدف مقدس نبودند. اما با این وجود اندیشه‌های نوین در ایران وارد شد و با توجه به اقتضاءات جامعه‌ی ایران تبدیل به یک نظام سیاسی مستقر در ایران شد که این نظام مستقر با شدت و ضعف تا انقلاب اسلامي بهمن ۵۷ ادامه یافت. در انقلاب مشروطه يک اقدام جمعي اصلاحي به يکباره از مسيري که از ابتدا براي آن ترسيم شده بود خارج شده و تبديل به روند جایگزینی انديشه‌هاي اسلامي با انديشه‌هاي سياسي غربي، حذف روحانيت و رهبران روحاني مشروطه‌خواه نظير آيت‌الله سيدمحمد طباطبایي و سيدعبدالله بهبهاني، شهادت شيخ فضل‌الله نوري، و در نهايت منجر به ظهور استبداد رضاخاني شد.

موضوعی که در این نوشتار مختصر به آن می‌پردازیم وجوه بازاریابی سیاسی در انقلاب مشروطه است که از سوی نخبگان سیاسی غرب‌گرا به اجرا درآمده است. نخبگان سياسیي که توانستند با روشي از پيش تعيين‌شده به هدف اصلي خود يعني حذف روحانيت از مسير مشروطه برسند. البته بايد اين تذکر را بيان داشت که “بازاريابي سياسي” يک ابزار علمي است و مي تواند هم براي اهداف مثبت و هم اهداف منفي به کار گرفته شود. بديهي است در پارادايم انديشه ي اسلامي؛ بازاريابي سياسي وفادار به ارزش ها و هنجارهاي اسلامي و اخلاق اسلامي مي باشد.

آن‌چنان‌که مقام معظم رهبري نيز به اين نکته اشاره دارند که:

«يک نکته در باب شناخت این تاریخچه‌ی پرماجرای انقلاب ما این است که توجه کنیم کشور ما بعد از اینکه سال‌های متمادی دچار استبداد سلطنتی بود تا دوره‌ی مشروطه، مشروطیت یک فرصتی بود برای تنفس؛ یعنی انتظار این بود که حادثه‌ی نهضت مشروطیت یک مجال تنفسی برای این ملت به وجود بیاورد و به آنها آزادی بدهد؛ اما اینجور نشد. مشروطیت از همان اول به وسیله‌ی بیگانگان، به وسیله‌ی قدرت مسلط آن روز دنیا یا یکی از قدرت‌های مسلط آن روز دنیا که دولت انگلیس بود، مصادره شد.» (۲)

کاربرد بازاریابی سیاسی در انقلاب مشروطه به‌زعم این نوشته در شش بُعد ظهور یافته است: تصویرسازی آرمانی، مرجعیت‌سازی فکری، شخصیت‌سازی، نفرت‌انگیزی، اقناع کاذب، و کمپین‌سازی.

۱- تصویرسازی آرمانی

نخبگان سیاسی غرب‌گرا در انقلاب مشروطه تلاش زیادی برای تصویرسازی آرمانی از وضعیت بعد از مشروطه مصروف داشتند. وضعیت استبدادزده‌ی ایران در هنگامه‌ی وقوع انقلاب مشروطه به گونه‌ای بود که هر نوع تصویر غيراستبدادي از آینده‌ی هر چند مبهم نیز جامعه را به تحریک و بسیج عمومی وامی‌داشت. «بهاء‌الواعظین معروف مى‌گوید: در ابتداى مشروطه به خانه‌اى رفتم پیرزن و دختر جوانى در آنجا بودند، پیرزن پرسید: منظور از مشروطیت چیست؟ گفتم: قوانین جدید؛ گفت: مثلاً چه چیزى جدیدى؟ من شوخیم گرفت و گفتم: مثلاً دختران جوان را به پیرمردان دهند و زنان پیر را به جوانان، دخترش گفت: این چه فایده‌اى دارد؟ پیرزن بلافاصله گفت: اى بى‌حیا، حالا كار تو به جایى رسیده كه بر قانون مشروطه ایراد مى‌كنى.» (۳)

در بسیاری از منابع تاريخي مشروطه آمده که بسیاری از معترضین درک درستی از مفهوم یا نظام مشروطه نداشتند اما ترجیح می‌دادند یک مشروطه‌خواه جلوه کنند تا یک استبدادطلب. دوگانه‌سازی بین مشروطه و استبداد، حربه‌ای بود که به خوبي توانست جامعه را به تحریک وادار کند. اين تحريک عمومي، جامعه را به يک بسيج سياسي گسترده‌تر رساند و آن حضور فعال اقشار مختلف مردم با يک خواست مشترک در صحنه‌ي سياسي کشور بود. هيجانات ناشي از بسيج عمومي آن‌قدر در جامعه‌ي ايران و در شهرهاي بزرگي همچون تهران، تبريز،‌ اصفهان، شيراز، زنجان، مشهد، لار و … تجربه‌اي جديد و بديع بود که توانست از نظر رواني جامعه را به مرحله‌‌اي از رضايت برساند. در اصفهان مردمي که زير يوغ استبداد ۴۰ ساله‌ي ظل‌السطان بودند توانستند به يک‌باره در مقابل مجسمه‌ي استبداد شهر خود بايستند و اين در نوع خود تجربه‌اي شيرين بود و هرکسي نمي‌توانست به راحتي خود را از آن مجزّا يا مبرّا سازد.

۲- مرجعیت‌سازی فکری

از جمله ابزاری که در انقلاب مشروطه توانست مدیریت افکار عمومی را به دست بگیرد مرجعیت‌سازی فکری بود. در انقلاب مشروطه مرجعیت فکری جامعه‌ی در حال نهضت، توسط نخبگان سیاسی غرب‌گرا تصرف شد. شخصیت‌هایی نظیر تقی‌زاده، ملکم خان و … افرادي بودند که توانستد با ابزار مرجعیت‌سازی فکري انقلاب مشروطه را بربايند. این در حالی بود که مرجعیت فکری و سیاسی در نهصت تنباکو توسط روحانیت به منصّه‌ی ظهور رسیده بود و روحانیت شیعه متناسب با ظرفیت‌های درونی خود این نهضت را آغاز و هدایت نموده بودند. از اين رو در انقلاب مشروطه نخبگان مشروطه به فراست دریافتند که باید این مرجعیت فکری از روحانیت به روشنفکران تغيير پیدا کند و برای آن تلاش کردند. دولت‌آبادی به صراحت گفته که: «در مزرعه‌ی روحانیت بذری پاشیده شد که دین و سیاست یکی شدند و دیگر دستی نمی‌تواند اینها را از هم جدا کند.» (۴)

به عنوان مثال اکنون اگر از بسیاری از پژوهشگران حوزه‌ی تاریخ معاصر ایران و اندیشمندان علوم سیاسی پرسيده شود که شخصیت‌های مطرح مشروطه نام برده شود؛ بلافاصله شخصیت‌هایی نظیر آیت‌الله بهبهانی و آيت‌الله طباطبایی بر شمرده می‌شوند و حال اینکه دستی وجود داشته تا شخصیت‌های بزرگ و مبارزی همچون آیت‌الله بلادی که یکی از علمای مبارز مشروطه‌خواه و ضد استعمار انگلیس در شهرهای حاشیه‌ی خلیج فارس بوده کاملاً از گزارش‌های تاریخی به کناری گذاشته شود (۵). مرجعیت‌سازی گاهی با حذف شخصیت‌هایی نظیر آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و گاهی با مسکوت گذاشتن شخصیت‌هایی نظیر آیت‌الله بلادی همراه بوده است. همین‌طور در حال حاضر بسیاری از آثار مهم در حوزه‌ی مشروطه مغفول واقع شده است. بسیاری از محققان نمی‌دانند که شیخ فضل‌الله هم کتابی در نقد مشروطه به نام «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» دارد که هم پای «تنبیه الامه و تنزيه المله» علامه نایینی ارزشمند است اما دستی قوی وجود داشته که عامداً آثار نقد مشروطه کمرنگ شود.

در انقلاب اسلامي ۵۷ نيز برنامه‌اي از پيش تعيين شده وجود داشت تا مرجعيت فکري و سياسي جريان انقلاب از دست روحانيت خارج شود که موفق نشد. نکته‌ای که به فراست امام خمینیرضوان‌الله‌تعالی‌علیه آن را دريافت و تلاش کرد تا مرجعیت سیاسی و فکری روحانیت در انقلاب اسلامی ایران از بین نرود وگرنه تجربه‌ی مشروطه امکان وقوع حتمی داشت. تذکری که آیت‌الله مهدوی کنی رحمه‌الله‌علیه آن را در دوره‌ی اصلاحات به صراحت بيان کردند:

«در مورد انتخابات ریاست‌جمهوری دوره‌ی هفتم باید بگویم که بنده از انتخابات دوره‌ی ششم احساس خطر می‌کردم و گفتم احساس می‌کنم مشروطه دارد تکرار می‌شود، چون می‌دیدم برخی از مدیران و مسئولان که در متن نظام و در دولت هستند و بودند، مطالبی را اظهار می‌دارند گویا بعضی از اصول قانون اساسی برای آن‌ها قابل قبول نبود. اگر محترمانه بگویم، این اصول برایشان هضم نشده بود و گاهی به طرفداری از دولت آقای هاشمی، رهبری را زیر سؤال می‌بردند و رهبری را مزاحم می‌دیدند؛ به‌خصوص بعد از اینکه جریان کارگزاران و این حرف‌ها پیش آمد و گروه دوم‌خردادی‌ها نیز به آن‌ها پیوستند و جبهه‌ی واحدی تشکیل دادند. من در این جریان، که روزبه‌روز پیش می‌رفت، احساس می‌کردم که جریان، جریانی معمولی نیست. از این‌رو، در بعضی از سخنرانی‌هایم گفتم من واقعاً احساس خطر می‌کنم؛ همان احساس خطری که در مشروطیت می‌شد. بنابراین با صراحت گفتم مشروطیت دارد برمی‌گردد.» (۶)

۳- شخصیت‌سازی

از جمله ابزارهاي قابل تحليل در انقلاب مشروطه شخصيت‌سازي‌هاي کاذب بود. در انقلاب مشروطه صف مشروطه‌خواهان و طرفداران استبداد به سرعت و متناسب با تحولات جامعه در حال تغيير بود. عين‌الدوله‌ي مستبد که عامل اصلي قيام جامعه‌ عليه استبداد سلطان قاجار بود، بعد از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان به صف مشروطه‌خواهان پيوست و با آنان عکس يادگاري گرفت. شخصيت‌سازي با هدف کمرنگ‌شدن شخصيت هاي اصلي انجام مي‌گيرد. لذا همواره به معناي حذف شخصيت‌هاي مخالف نيست بلکه تزريق تصوير کاريکاتوري از شخصيت‌ها به افکارعمومي نيز منجر به بهره‌برداري سياسي طراحان آن مي‌شود. در انقلاب مشروطه این شخصيت‌سازي‌هاي کاذب صورت گرفت. تفاوت شخصيت‌سازي و مرجعيت‌سازي در اين نکته است که مرجعيت‌سازي فکري در بحبوبه‌ي انقلاب مشروطه براي خارج کردن رهبري انقلاب از روحانيت به سوي نخبگان سياسي غرب‌گرا بود ولي در شخصيت‌سازي، روندي آرام ولي مستمر شکل گرفت که از آن در بزنگاه‌ها استفاده شد. سيدحسن تقي‌زاده طلبه‌اي گمنام بود که يک‌باره در انقلاب مشروطه از تبريز سر برآورد، تقي‌زاده مشروطه‌خواه، شخصيتي سياسي برجسته‌اي شد که در هفتاد سال زندگي سياسي، نقش‌هاي متفاوت و گاه متضاد بر عهده گرفت. درست زماني که استبداد رضاخاني در حال شکل‌گيري بود، باقي‌مانده‌ي شخصيت‌هاي آزادي‌خواه مستقل در تکاپو براي ممانعت از شکل‌گيري استبداد رضاخاني تلاش کردند اما تقي‌زاده درست در نقطه‌ي مقابلِ جريان مخالف رضاخان ايستاد و تمام قد از وي دفاع کرد و حتي در دوران سلطنت محمدرضا پهلوي و بعد از کودتاي ۱۳۳۲ به منصب رياست مجلس سنا رسيد. (۷)

۴- نفرت‌انگیزی

از جمله راهکارهاي تحريک احساسات عمومي و بسيج مردمي در يک واقعه‌ی سياسي، نفرت‌انگيزي است. احساسات و هيجانات در انقلاب‌هاي اجتماعي و سياسي به حداکثر مي‌رسد و در اين بين ايجاد حسّ نفرت، ابزاري مي‌شود که توان تفکّر را از توده‌ي جامعه مي‌گيرد و آنان را تبديل به عامل طبقه‌ي هدايت‌گر مي‌کند. در انقلاب مشروطه اين اقدام با هوشمندی رخ داد. مشروطه‌خواهان توانستند با طرح نگاه مثبت و حداکثري نسبت به مشروطه عملاً فضا و فرصت را از ساير انديشه‌ها بگيرند. تزريق حسّ نفرت از استبداد و حتي مخالفان مشروطه به حدي بود که حتي صداي مشروطه‌ي مشروعه‌ي شيخ فضل‌الله نوري هم شنيد نشد. شيخ فضل‌الله نوري به صراحت بيان مي‌کند که: «والله قسم من با مشروطه‌ا‌ي که آخوند خراساني بيان مي‌کند مخالف نيستم.»(۸) اما اوج نفرت نسبت به شيخ آن‌چنان بالا گرفته بود که اين موضع شيخ شنيده نشد.

اين مساله آنگاه عميق شکافته مي‌شود که از منظر جامعه‌شناسي سياسي تحليل شود که واقعاً چرا وقتي فاتحان تهران در میدان بهارستان شيخ فضل‌الله نوري را به دار آويختند جامعه همچون تکّه گوشتي کرخت از خود هيچ واکنشي نشان نداد؟ شيخ فضل‌الله نوري به اعتراف موافقان و مخالفان، اعلمِ علما، مجتهد طراز اول، و نماينده‌ي مرجعيت نجف در تهران بود. وقتي جامعه و افکار عمومي نسبت به اعدام چنين شخصيتي به خود شک نمي‌کند، نشان از اوج گرفتن نفرت و موفقیت پروژه‌ی نفرت‌انگیزی در جامعه است. نفرتي کاذب که توان تحليل را از مخاطب گرفته و او را تبديل به يک فرد خنثي و یا حتی همراه در جامعه مي‌کند.

«واقعاً به شیخ فضل‌اللَّه خیلی ظلم شده است. اوایل انقلاب، من دیدم حتّی در محافل روحانی و نزدیک به خود ما هم همین تفکّرات وجود دارد که چرا از شیخ فضل‌اللَّه صحبت می‌شود؛ شیخ فضل‌اللَّه مخالف مشروطه بود! در حالی که او بلاشک مخالف مشروطه نبود؛ خودش در حقیقت جزو مؤسسین و مؤثرین مشروطه بود؛ خود او هم در همان لوایحی که نوشته و منتشر کرده، بارها و بارها بر این معنا تأکید می‌کند و می‌گوید من مخالف مشروطه هستم؟ من جزو مؤسسین‌ام. راست هم می‌گفت؛ بلاشک او جزو مؤسسین و فعالان مشروطه بود.» (۹)

۵- اقناع کاذب

از جمله نکات قابل توجه در انقلاب مشروطه، اقناع کاذب و زودهنگام جامعه نسبت به آرمان‌هايي بود که براي آن تلاش و قيام کرده بود. مردم درگير در انقلاب مشروطه به زودي از آرمان‌هاي خود دست کشيدند و کناري نشستند و امور را به نخبگان سياسي سپردند. علت اين واقعه تلاش جريان روشنفکري براي اقناع کاذب مخاطبان بود. در اقناع کاذب در مقابل هيجانات انقلابي پاسخي حداقلي و کوتاه به انقلابيون داده مي‌شود و در مقابل از آنان خواسته مي‌شود که به حداقل‌ها اکتفا کنند و آن را بزرگ بشمارند. در انقلاب مشروطه پس از فتح تهران توسط سران مشروطه‌خواه، به سرعت در قالب نظام پارلمانيسم، مجلس نمايندگان تشکيل شد و آرمان عدالتخانه در شکل حداقلي پارلمان پاسخ داده شد. اين حربه جامعه را مجبور به سکوت مي‌کرد و در وراي آن به نخبگان فرصت مي‌داد تا طرح غربي خود را با فرصت و امکان بيشتري اجرايي سازند. نخبگان سياسي غرب‌گرا پس از فراغت از اعدام شيخ فضل‌الله نوري و پس از فروکش کردن هيجانات نهضت مشروطه در فرصتي مغتنم، الگوي پارلماني کشورهاي اروپايي نظير فرانسه و بل‍ژيک را به عنوان الگو قرار داده و تا سال ۱۳۵۷ به عنوان نظام سياسي در ايران آن را ثبت کردند.

«تاریخ را نگاه کنید – نمی‌گویم تاریخ قرن‌های متمادی را، تاریخ همین دوران مشروطه به این طرف را – مشروطه اسماً در کشور به وجود آمد؛ اما از وقتی که رژیم پهلوی بر سر کار آمد، انتخابات به معنای یک حرکت نمایشی محض تلقی شد؛ …» (۱۰)

۶- کمپين‌سازي

از جمله صحنه‌هاي جالب در تاريخ مشروطه، حضور کمپين‌هاي سياسي در جريان اين نهضت است. فرهنگ سياسي ايران تا قبل از نهضت مشروطه در درون خود با مفهوم کمپين سياسي آشنا نبود. بست‌نشيني تنها ابزار براي بيان اعتراض سياسي بود که آن هم از سوي علماي طراز اول مورد استفاده واقع مي‌شد. نهضت مشروطه اعتراض سياسي را از سطح کنش نخبگاني به سطح توده‌هاي مردمي سوق داد و از سوي ديگر فرهنگ سياسي اعتراض را نيز از بست‌نشيني سنتي به سوي کمپين‌هاي سياسي سوق داد. مهم‌ترين نماد کمپين سياسي در جريان انقلاب مشروطه، پناه‌بردن بخش عمده‌اي از مشروطه‌خواهان و مردم به سفارت انگلستان در تهران بود.- البته در اينجا مراد از کمپين، مفهوم مصطلح کمپين سياسي که به معنای مجموعه ابزارها و برنامه‌های یکپارچه با هدفی معیّن در بازاريابي سياسي نيست؛ بلکه منظور نوعي بسيج سياسي براي اهداف سياسي است-. هر چند از ابتداي انقلاب مشروطه دولت انگلستان در قالب جبهه‌ي موافق و دولت روس در قالب مخالف ظاهر شدند اما زمينه‌چيني نخبگان سياسي غرب‌گرا براي اردو زدن مخالفان استبداد در سفارت انگليس به آنان يک هويت جمعي اعتراضي داد. هويتي که زمينه‌ساز فشار بيشتر بر دستگاه سلطنت و مخالفان مشروطه بود. همراهي حداکثري دولت انگليس با اردوگاه انقلابيون باعث به حداکثر رسيدن قدرت اين جريان شد. کمپين سياسي در سفارت انگليس زمينه‌ساز ساير ابزارها براي ربودن انقلاب مشروطه بود.

جمع‌بندي

انقلاب مشروطه اولين تجربه‌ي رفتار سياسي مدرن در جامعه‌ي ايران بود. در اين نهضت جريان‌هاي مختلف با هدف به حداقل رساندن استبداد، تلاش کردند تا نظام سياسي مشروطه را جايگزين نظام سياسي استبدادي کنند اما در اين بين برخي از جريان‌ها و نخبگان سياسي غرب‌گرا تلاش کردند تا طرح و ايده‌ي خود را جايگزين قرائت ديني از مشروطه کنند. براي رسيدن به اين هدف از ابزارهاي مختلف بازاريابي سياسي در جهت منفي آن استفاده کردند که از مهم‌ترين آن می‌توان موارد: تصويرسازي آرماني، مرجعيت‌سازي فکري، شخصيت‌سازي، نفرت‌انگيزي، اقناع کاذب، و کمپين‌سازي را بر شمرد.

پي‌نوشت:

۱- تحلیل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از انقلاب مشروطیت

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=1168

۲- دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت ۲۴/۰۹/۱۳۸۷

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4992

۳- برگرفته از کتاب: دادخواهی در حقوق مظلوم، بهاءالواعظين، طهران، ۱۳۳۱٫

۴- نجفي، موسي(۱۳۹۰)، مشروطه‌شناسی، تهران: نشر آرما، صفحه ۳۳٫

۵- نجفي، موسي(۱۳۹۰)، مشروطه‌شناسی، تهران: نشر آرما، صفحه ۳۳٫

۶- خواجه سروي غلامرضا (۱۳۸۵)کتاب خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی (ره)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، صفحه ۳۶۵٫

۷- برگرفته از کتاب سيدحسن تقي‌زاده به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، مقدمه ص ۹ و      مقاله‌ی “تقی زاده پس از بیست سال راز مهمی را فاش کرد”، اطلاعات، شماره­ی ۱۱۹۹۲، پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۴۵٫

۸- تاریخ انقلاب ایران (بي‌تا) ، ابن نصرالله مستوفی تفرشی ، (بي‌جا) جلد اول ، ص ۱۹۴ – ۱۹۷٫ شیخ فضل‌الله نوری و مشروطیت ، ص ۲۹ و ۳۰٫

۹- برگی از تاریخ / تحلیل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از انقلاب مشروطیت

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=1168

۱۰- بیانات در دیدار جمعی از معلمان، پرستاران و کارگران ۰۹/۰۲/۱۳۸۸

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=6386
  • facebook
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *