این طایفه یتیم نیست، محجور است!

در انتخابات مجلس یازدهم از مدتها پیش اصولگرایان سندِ انتخابات را به نام خود زده بودند. با رد صلاحیت گسترده کاندیداهای مطرح اصلاح طلب -به ویژه در تهران- از یک سو و ناکارآمدی مفرط دولت و مجلس کنونی در اداره کشور در شش سال اخیر از سوی دیگر، کفّه انتخابات به سود اصولگرایان سنگین‌تر هم گردید.

نگاهی به انتخاباتهای سه دهه اخیر در جمهوری اسلامی نشان می‌دهد، جریان موسوم به راست یا اصولگرایی همواره زمانی در انتخابات پیروز میدان بوده است که رقیبی در صحنه احساس نمی‌کرده است. انتخابات مجالس چهارم، هفتم، هشتم و نهم، نمونه‌هایی از مجالس راست گرا یا اصولگرا در این سه دهه هستند. مجلس پنجم کاملا اصولگرا نبود و بخش مهمی از آن را فهرست موسوم به کارگزاران سازندگی تشکیل می داد که هرچند زاویه عیان آنها با راست‌گرایان آن زمان اندک بود، اما امروز و در گذر زمان شکاف میان آن دو کاملا مشخص است.

در انتخابات ریاست جمهوری نیز، تکلیف خاتمی و روحانی مشخص است و هاشمی رفسنجانی نیز در دو دوره ریاست جمهوری خود، در انتخاباتی رقابتی شرکت نکرد. می‌مانَد احمدی نژاد که اساسا اصولگرا نبود؛ بی حمایت آنها رئیس جمهور شد و در نبود حمایت آنها از قدرت به انزوا رفت. این مقدمه به خوبی نشان می‌دهد، جریان اصولگرایی در یک انتخابات رقابتی توان شکست رقیب را نداشته است.

علل شکست اصولگرایان در این انتخاباتها مورد نظر نگارنده در این یادداشت نیست، اما علت پیروزی در آن انتخاباتهای بی رقابت، امروز روشنتر از هر زمان دیگری پیش روی ماست و بهره بردن از تجارب آن تکلیفی است بردوش همه.
در انتخابات مجلس یازدهم از مدتها پیش اصولگرایان سندِ انتخابات را به نام خود زده بودند. با رد صلاحیت گسترده کاندیداهای مطرح اصلاح طلب -به ویژه در تهران- از یک سو و ناکارآمدی مفرط دولت و مجلس کنونی در اداره کشور در شش سال اخیر از سوی دیگر، کفّه انتخابات به سود اصولگرایان سنگین‌تر هم گردید. اما این توهم پیروزی آسیبی جدی به روند انتخاب فهرست نهایی نامزدهای اصولگرا زد و آتش اختلاف، افتراق و چند دستگی را در میان آنان شعله ور ساخت. به نظر می‌رسد آنچه اسباب پیروزی اصولگرایان در انتخاباتهای غیر رقابتی گذشته گردیده بود، صرفا فقدان رقیب و رقابت در کارزار انتخابات نبود، بلکه برخورداری از نوعی انسجام داخلی بود که وحدت را ولو به ضرب عصا و شمشیر‏ بر آنها حاکم می‌کرد.

حضور بزرگانی مانند مرحوم آیت الله مهدوی کنی (ره) در ورای فهرست انتخاباتی جناح راست، مجلس هفتم و هشتم را در چنته اختیار اصولگرایان قرار داد و الا در آن ایام نیز زمینه‌های اختلاف در جبهه اصولگرایی کمتر از حالا نبود. هرچند مداخله برخی از بزرگان قم در انتخابات مجلس نهم، بارقه‌های اختلافاتی مانند این دوره را هویدا کرد، اما ضعف رقیب مانع بهره برداری مناسب او از این فرصت شد. فرصتی که اگر بار دیگر در اختیار او بیفتد یقینا از دست نخواهد داد.

این همه در حالی رخ می‌دهد که با هر شاقولی اگر این انتخابات را متر کنید، اصولگرایان با یک اتحاد استراتژیک ساده و ارائه یک فهرست واحد، به راحتی انتخابات را به نفع خود خاتمه خواهند داد. این منطق دم دستی و ساده را اما زمامداران اصولگرایی در این انتخابات یا نفهمیده‌اند و یا نخواسته‌اند که بفهمند. اینکه اکنون همگی با اذعان به اهمیت و ضرورت وحدت، هزاران توجیه مقبول و مردود در وصف آنچه پیش آمده ارائه می‌دهند، یکی تئوریسین عدم وحدت گردیده و دیگری معرفی کننده وحدت شکنان، جدا از آنکه دردی را دوا نمی‌کند، بیانگر این مهم است که اصولگرایی در فقدان پدر معنوی خود، آیت الله مهدوی کنی فقط یتیم نشده است بلکه غبار «حَجْر» نیز بر دامان آنها نشسته است.

«حَجْر در لغت به معنی منع و بازداشتن و در اصطلاح منع شخص از تصرّف در اموال خود و یا آن‌چه به مال تعلّق می‌گیرد است. حجر، از مباحث مهمِ فقه و حقوق درباره اسباب ممنوع شدن اشخاص از تصرفات مالی است. حکمت تشریع مقررات حجر، از یک سو حمایت از اشخاص محجور و از سوی دیگر، پیشگیری از تباه شدن حقوق افراد جامعه است. مهم‌ترین اسباب حجر عبارتند از: عدم بلوغ، دیوانگی، بردگی، سفاهت، ورشکستگی و بنابر قول گروهی بیماری منجر به مرگ.» حالا اصولگرایی به کدام سبب از این اسباب دچار حجر شده است یا آیا پای سبب واحدی در میان است یا بیشتر، تشخیصش با خودتان!

  • facebook
  • twitter
  • linkedin
  • linkedin

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *