🏤 دانشگاه امام صادق(ع)
🎓 پژوهشگر حوزه بازاریابی سیاسی انتخابات و دولت
مقدمه
انقلاب اسلامی ایران بهعنوان مهمترین انقلاب مردمی قرن بیستم شناخته میشود. انقلابی مردمی که با رهبری یک مرجع دینی حکومت مقتدر وقت ایران را که از پشتیبانی وسیع دولتهای خارجی برخوردار بود به ناگاه سرنگون ساخت. از منظر بازاریابی سیاسی و مدیریت افکار عمومی تحلیل مبادی، فرآیند و نتایج چنین نهضتی بسیار ارزشمند خواهد بود. از منظر دیگر، این انقلاب به عنوان یگانه نهضت اسلامی به ثمر نشسته در تاریخ، همواره مورد توجه متفکران و اندیشمندان حوزههای مختلف بوده است. مطالعات متعدد و گوناگونی از هر دو منظر تاکنون این مسأله را مورد بررسی قرار دادهاند. در این میان نقش امام خمینیقدّسسرّه به عنوان رهبر این نهضت در به میدان آوردن، انسجام و راهبری این نیروی عظیم مردمی غیر قابل انکار است. از اینرو یکی از پرسشهای مهم در خصوص انقلاب اسلامي ايران چگونگي برانگيختن مردم و همراه كردن آنها در يك مسير واحد براي تحقق پيروزي است. بهترین پاسخگو به این سؤال نیز سیره و سخنان شخص امام خمینیقدّسسرّه از آغاز تا انجام نهضت اسلامی ایران است. نگاهي به بیانات امام در روزهای آغاز نهضت نشان میدهد مهمترين عامل ورود امام به این عرصه، احساس تكليف ديني ایشان به عنوان مرجع ديني و زعيم جامعه اسلامي است. ايشان در فرازهاي متعدد و بسياري از بيانات خویش در سالهاي مبارزه، تكليف ديني را علت فعاليتهاي خود در مبارزه با رژيم پهلوي برميشمرند. بر همین اساس نگاه امامقدّسسرّه به مردم، نهضت، طاغوت و جامعه اسلامی، برگرفته از تعاليم ديني است. اذعان خود امام به تأسّی از سیدالشهداءعلیهالسلام در فرازهای متعددی از بیانات و مکتوبات ایشان به چشم میخورد. همانگونه که مقایسه طاغوت زمان با طواغیت صدر اسلام نیز در بیانات ایشان به وفور یافت میشود. در اين پژوهش، از منظری تازه و بدون برقراري تناظر يا تطبيق مستقيم افراد يا رخدادها، آموزههايي از حیات و سیرهی موسای کلیم علیهالسلام در قرآن كريم که در نهضت امام خمینیقدّسسرّه به چشم میخورد، مورد مداقه و بررسی قرار گرفته است.
۱) تكليف الهي برای آغاز قیام
نگاهي به آيات قرآن كريم نشان ميدهد كه «تکلیف» عامل اصلی همهی مبارزات و تحرکات انبياء الهي از آدم تا خاتم بوده است. هیچکدام از انبیاء الهی قبل از ابلاغ رسالت الهي به آنها، در مقابل طاغوت برنخاستهاند. آيات كريمه سوره طه در طليعه نبوت و رسالت حضرت موسيعليهالسلام نشان ميدهد تا زماني كه رسالت الهي متوجه ایشان نشده است، وی سخني از قيام به ميان نميآورد. آيات كريمه ۹ تا ۲۳ سوره طه بيان آغاز نبوت موسيعليهالسلام است اما در این آیات سخني از رسالت در ميان نيست. آنگاه در آيه ۲۴ ﴿اذهب إلَي فرعَونَ إنَّه طَغَي﴾ رسالت موسيعليهالسلام تعيين گرديده و او مأمور ميشود تا نزد فرعون رفته و با طغيان او مبارزه كند. اينجاست كه موسيعليهالسلام بيدرنگ ابزار قيام براي خدا را ميطلبد و از خداوند شرح صدر، گشايش لسان و ياوری امين طلب ميكند. از اینرو هیچ یک از اولیاء خدا بدون تكليف الهي قیام نکرده است.
نخستین پیام سیاسی مضبوط امامقدّسسرّه به ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ باز میگردد. ایشان در بخشی از این پیام پرده از تکلیف الهی برای قیام برمیدارد:
«قیام لله است که موسای کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تاج و تخت آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام لله است که خاتم النبیین را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا بر انداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام ﴿قاب قوسین او ادنی﴾ (نجم/۹) رساند.» (صحیفه امام، ج۱: ۲۱)
هرچند نخستين پيام امامقدّسسرّه در زمان حيات آيتالله بروجردیرحمتاللهعلیه صادر شده است، اما نخستين كنش سياسي امام در سال ۱۳۴۱ و پس از ارتحال آيتالله بروجردي شكل ميگيرد. با اين حال همان پيام نخست نيز حاوي اين مطلب مهم است كه قيام براي خدا مسؤوليتي است كه متوجه همه روحانيين، علما، گويندگان، دينداران، حقپرستان، شرافتمندان و وطنخواهان است. در اين پيام ايشان از تكليف شخصي خود سخني به ميان نميآورند و بر اساس ادراك خود از مقتضيات آن زمان، تنها هشدار ميدهند كه اكنون زمان قيام است و تأخير در انجام اين تكليف خسارت زيادي به بار خواهد آورد (صحيفه امام، ج۱: ۲۱-۲۴). از آنجا كه امام تكليف شخصي براي خود در زمان حيات آیتالله بروجردی احساس نميكرد اين پيام از سوي ايشان دنبال نميشود و به نظر ميرسد آنچه تكليف آن روز ايشان بوده، صرفاً فراخوان به قيام بوده است و نه رهبري قيام.
دهم فروردين ماه ۱۳۴۰ آيتالله بروجردي دعوت حق را لبيك ميگويد و شاه براي به حاشيه راندن حوزه علميه قم، پيام تسليتی را براي آيتالله محسن حكيم در نجف ميفرستد. غير از آيتالله حكيم، آيات سيدعبدالهادي شيرازي، شاهرودي، بهاءالديني، شريعتمداري و گلپايگاني نيز در مظانّ جانشيني آيتالله بروجردي بودهاند. در اين ميان جز تنی چند از شاگردان امامقدّسسرّه، كسي به دنبال مرجعيت ايشان نميرود که از علل مهم اين امر استنكاف شخص ایشان از پذیرش مرجعیت است. اما اصرار شاگردان امامقدّسسرّه در كنار ارتحال آيات شيرازي و شاهرودي در فاصله حدود يكسال از ارتحال آيتالله بروجردي، توجه عموم را بهتدریج به مرجعيت امام سوق ميدهد. لذا از اواسط سال ۱۳۴۱ بهتدریج نام «حاج آقا روحالله» به عنوان يكي از مراجع شيعه در جامعه آوازه مييابد و تلاش حكومت پهلوي در به حاشيه راندن حوزه علمیه قم بينتيجه ميماند. نگاهي به صحيفه امام نشان ميدهد نخستين كنش سياسي امام در مقام مرجعيت در ۱۷ مهر ۱۳۴۱ رخ ميدهد که ایشان در تلگرافي به شخص شاه به عدم شرطيت اسلام در رأيدهندگان و منتخبين در لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي انتقاد كرده و محترمانه درخواست ميكنند تا مطالب مخالف ديانت و شرع مقدس از برنامههاي دولتي و حزبي حذف گردد (صحيفه امام، ج۱: ۷۸). اين احساس تكليف الهي در شخص امام منطبق بر جايگاه سياسي و ديني ايشان در آن روزگار به عنوان يكي از مراجع ديني است. يك ماه بعد از تلگراف به شاه و تعلّل دولت در اجراي توصيه ايشان، در سخناني در منزل خود در جمع عدهاي از بازاريان تهران صراحت كلام ايشان بيشتر شده و ميگويند:
«اگر تمام دنيا بگويد بايد بشود من يكي ميگويم نبايد بشود. نه وظيفه من تنهاست، بلكه وظيفه شاهنشاه و همه افراد اين مملكت است كه بگويند اين كار صلاح نيست.» (صحيفه امام، ج۱، صص ۸۲-۸۳)
از اينجا به بعد تحرّكات امام جديتر شده و تأكيد بر تكليف بودن مبارزه براي ايشان در بيانات و نامههايشان صريحتر و پرتكرارتر ميشود. در روزهاي پاياني سال ۱۳۴۱، امام با اعلام عزاي عمومي در نوروز ۴۲ بهواسطهی كشتار مردم در دوم و سوم بهمن در تهران و قم، ضمن بياناتي در مسجد اعظم قم در بيان تكليف الهي خود ميفرمايد:
«من به حكم اسلام كه به ما دستور جهاد و مقابله داده است در برابر خيانت به اسلام دست روي دست نميگذارم و ساكت نمينشينم. تا من هستم نميگذارم قوانين مخالف اسلام تصويب و اجرا شود. تا من هستم نميگذارم دستگاه جبّار استقلال اين ملّت را بر باد دهد.» (صحيفه امام، ج۱: ۱۶۲)
۲- شناخت طاغوت بهعنوان هدف قیام
قرآن كريم در تبيين طاغوت آيات فراواني دارد و مصاديق مختلفي را به عنوان طواغيت ازمنه گوناگون معرفي كرده است. مصادیقی که شاید از حیث مقتضیات زمانی و مکانی با هم متفاوت باشند، اما از حیث نظام معرفتی و ارزشی مشابهتهای بسیاری با هم دارند. بارزترين سيماي طاغوت در قرآن كه آيات متعددي نيز بدان اختصاص داده شده است، فرعون زمان موسيعليهالسلام است. (طه/۳۴ و ۴۳) در نگاه قرآن كريم فرعون نماد طاغوتي است كه با بنيان و شيوهی مشابهي در اعصار گوناگون و ذيل نامهاي متنوع ظهور ميكند. قرآن كريم در آيات متعددي به معرفي نظام معرفتي و نظام ارزشي حكومت فرعون پرداخته و بنيان حكومتي وي در مديريت افكار عمومي جامعه را برخاسته از اين دو نظام ميداند.
۲-۱. نظام معرفتیِ طاغوت
مطابق آيات قرآن كريم نظام معرفتي حكومت فرعون، حسگرا و تجربي بود. قرآن كريم در دو فراز از آيات خود نقل ميكند كه فرعون از هامان، وزير خود درخواست كرد برج بلندي براي وي بسازد تا او بر بالاي بام آن رفته و ببيند خدايي كه موسي ميگويد هست يا نيست (قصص/۳۸، غافر ۳۶-۳۷). «سطح فكر غالب طواغیت در معرفتشناسي محدود به حسّ و تجربه بود. معرفت حسّي و تجربي نازلترين سطح دانش است چرا كه پايينترين درجه يقين را داراست. بعد از آن علم نيمه تجربي است و در سطح بالاتر، علم تجريدي يعني فلسفه و كلام قرار دارد. بالاتر از علم تجريدي، عرفان است و بعد از آن علم شهودي است كه از بالاترين درجه يقين برخوردار است. در هر حال سطح معرفت فرعون و فرعونيان از حسّ و تجربه بالاتر نميرفت.» (جوادی آملی، جلسه ۱۷ تفسیر سوره قصص) نمود دیگر سیطره این نظام معرفتی، تعبیر خود فرعون نسبت به پیام دعوت الهی است. فرعون در لابلای انبوه تهمتها و تخریبهایی که برای بیتوجهی جامعه به موسیعلیهالسلام علیه او در جامعه رواج میداد، ميگويد: «آيا من بهتر از اين فرد بيمقدار كه سخن قابلفهمي نميزند نيستم؟» (زخرف/۵۲). اين خود به خوبي دلالت ميكند كه نظام معرفتي فرعون و مردم آن عصر بهگونهاي بر حسّ و تجربه استوار بود كه مفاهیم مجرّد نظیر وحي و نبوّت بهآساني نميتوانست با آنها ارتباط برقرار كند. رسوخ چنين باوري در ميان مردم بهگونهاي است كه حتی پس از عبور از بحر و غرق شدن فرعون و قومش در دريا نیز از میان نمیرود. زمانی که بنیاسرائیل از دریای سرخ عبور کرده و فرعون و سپاهش در دریا غرق شدند، در آن سوی دریای سرخ به قومی برخورد ميكنند که مشغول پرستش بتها هستند. این مردم حسگرا بیدرنگ از موسيعليهالسلام درخواست ميكنند كه براي ما هم بتي مانند بت آنها بساز (اعراف/۱۳۸). همچنين هنگامي كه موسيعليهالسلام براي دريافت تورات به كوه طور ميرود، مؤمنان به وی، با فريب سامري، گوسالهپرست ميشوند. همين مردم پس از بازگشت موسي از كوه طور در توجيه خطاي خود ميگويند كه سامري به ما گفت اين اله شما و اله موسي است (طه/۸۸). بدین ترتیب نظام معرفتی حسگرا رسوخ عمیقی در میان همهی طبقات مردم مصر داشت بهگونهای که پس از آن همه آیه و معجزه الهی، همچنان قوم موسی را به اعمالی نظیر گوسالهپرستی وادار میکند.
۲-۲. نظام ارزشيِ طاغوت
نظام ارزشي حكومت فرعون، بر مبناي کثرت مال و ذهبين (طلا و نقره) قرار داشت. قرآن كريم در فرازهاي متعددي از آيات خود به اين مسأله تصريح كرده است. به عنوان نمونه در آيات ۵۱ تا ۵۳ سوره زخرف جملاتی از فرعون نقل میشود که در مقام اثبات برتری خود نسبت به موسیعلیهالسلام است؛ «آيا سرزمين مصر از آن من نيست و نهرها از زير قصر من روان نيستند؟ آيا من بهتر از اين فرد بيمقدار كه سخن قابلفهمي نميزند نيستم؟ اگر او فرستاده خداست چرا دستبند طلا به دست ندارد يا ملائكه به همراه او نيستند؟» استناد فرعون در اين آيات به اينكه وي از مُلك و مِلك برخوردار است و موسي فردي بيمقدار است كه از طلا بيبهره است به خوبي بيانگر نظام ارزشي حاكم بر آن دوران است. چرا كه فرعون نه تنها چنین باوری دارد بلکه بر اساس آن برای جامعهی خود استدلال میکند که من از موسی برترم.
۲-۳. شيوه مديريت افكار عمومي طاغوت
بر پايهی نظام معرفتي حسگرا و نظام ارزشي مبتني بر کثرت مال، فرعون به خوبي افكار عمومي جامعه را با خود همراه کرده بود. به تصريح قرآن كريم پس از سالها مبارزه موسيعليهالسلام با فرعون و ارائه معجزات آشكاري مانند عصا و يد بيضا، تنها عدهي كمي از بنياسرائيل آنهم به خاطر ترس از فرعون به او ایمان آوردند و اكثريت جامعه تحتتأثير تبليغات فرعون، موسي را همراهي نكردند (یونس/۸۳). جامعه فرعون یک جامعه طبقاتی متشکل از سه طبقه بود: بردگان، طبقه متوسط شهري و طبقه اشراف. طبقهی بردگان یا به تعبیر قرآن مستضعفین، همواره تحت شديدترين فشارها و محدوديتها بوده و مشاغل سخت و كارهاي سنگين بر دوش آنان بود (قصص/۴). اين گروه از ابتداییترین حقوق هم محروم بودند. فرعون فرزندان پسر اين طبقه را ميكشت و زنان آنها را براي اموري نظير كنيزي، خدمتكاري، آشپزي و نظاير آن به كار ميگرفت که بنياسرائيل بخشی از همين طبقه محسوب ميشدند. طبقه متوسط شهري طبقهاي بودند كه در جامعه از مختصر حقوقي بهرهمند بوده و مطابق آرمان حكومت زندگي ميكردند. در ميان اين طبقه گروههاي مختلفي از قبيل مليگرا، مذهبي[۱]، دانشگاهي و فرهنگي وجود داشت. طبقه اشراف هم شامل ملأ اطراف فرعون بودند كه مناصب كليدي در اختيار آنها بود و بهاصطلاح طبقه سياستمدار آن جامعه را تشكيل ميدادند.
فرعون براي مديريت افكار عمومي در هر طبقه از شيوهای متناسب با آن برخورد میکرد و اینگونه نبود که همه را سرکوب کند. البته سهم طبقهی بردگان و مستضعفان سركوب و تشدید فشار بود (بقره/۴۹، اعراف/۱۴۱). فرعون برای بیاعتبار کردن موسیعلیهالسلام نزد دو طبقه ديگر پنج تهمت را نسبت به وی مطرح كرد. زماني كه در برابر افراد ملّيگرا و قائل به سنّت نياكان قرار ميگرفت، هشدار ميداد كه موسي ميخواهد ما را از روش پدرانمان منحرف كند (یونس/۷۸). در مواجهه با مذهبيون و موبدان ميگفت موسي ميخواهد دين شما را تغيير داده و در مصر فساد ايجاد كند (غافر/۲۶). در مقابل دانشمندان و دانشگاهيان، موسي را ساحر و مجنون ميخواند (غافر/۲۴، طه/۶۳). در برابر اهالي فرهنگ ادعا ميكرد كه موسي ميخواهد روش امثل يا طريقه مثلي را از شما بگيرد (طه/۶۳). در مقابل سياسيون و اشراف هم ميگفت موسي ميخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كرده و مُلک شما را از شما بگیرد (اعراف/۱۱۰، شعراء/۳۵). اين شيوه فرعون مبتني بر نظام معرفتي و ارزشي آنها بسيار موفق عمل كرد و تلاشهاي شبانهروزي موسي و هارونعليهماالسلام در نهايت به چيزي بيشتر از ايمان عدهاي كم، آنهم به واسطه خوف از فرعون نيانجاميد.
شیوه فرعون شیوه مرسوم همه طواغیت در طول تاریخ بوده است. شیوهای مبتنی بر ترکیبی از تهدید و تطمیع از یکسو و تمسخر و تبلیغ از سوی دیگر. این شیوه را قرآن کریم «استخفاف» مینامد: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقين﴾ (زخرف/۵۴). منظور از استخفاف در اين آيه شستشوي مغزي است. قرآن كريم شيوه فرعون را اينگونه معرفي ميكند كه او ابتدا سطح معرفت قوم خود را به حسّ و تجربه محدود كرده و سپس با ارزش دادن به كثرت مال و ثروت، نظام ارزشي اين جامعه را مطابق با انديشه خود سامان داد. اين شستشوي مغزي سبب شد تا آنها مطيع و فرمانبردار او شدند. همه طواغيت در طول تاريخ بشريت بر چنين اساسي عمل كردهاند. معاويه در شام دقيقاً بر همين شيوه حكومت ميكرد كه اگر نماز صبح را چهار ركعت ميخواند يا نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه ميكرد، مردم شام هيچ خطايي در مناسك خود احساس نميكردند. به عبارت ديگر فرعون و همه طواغيت عالم براي استقرار و بقاء مُلك خود دستگاه محاسباتي مردم را تغيير داده و بر مبناي همين تغيير سلطه خود را بر آنها تحميل ميكنند. از آنچه گذشت روشن شد كه طاغوت، يك سبك حكومتي است كه نظام معرفتي آن مبتني بر حسّ و تجربه بوده و بيش از ماده و اسباب مادي را نميشناسد و نظام ارزشي آن برخاسته از همين نظام معرفتي بر دنياطلبي و كثرت مال استوار است. چنين شيوهاي با سركوب مخالفان مؤثر و فريب تودههاي مردم، سلطه خود را تحكيم كرده و با استفاده از تمسخر و تبليغات منفي عليه جريان حق و فريب مردم با ظواهر دنيا، آن را استمرار ميبخشد.
خاندان پهلوي از همان آغاز و تحتتأثير پيشرفتهاي صنعتي و علمي غرب از يكسو و فشار استعمارگران انگليسي و سپس امريكايي از سوي ديگر، به دنبال ايجاد تغييراتي در كشور افتاد كه مانع اصلي اجراي آن نظام معرفتي برخاسته از دين مردم بود. از اينرو با الگو گرفتن از آتاتورك شروع به ايجاد تغييراتي در فرهنگ كشور نمود تا بستر تغيير در نظام معرفتي را آماده كند. همزمان با واردات صنعتي و فرهنگي بيسامان از غرب، نظام ارزشي نيز با سرعت بيشتري رو به تغيير گذارد. اين اتفاق در دوره پهلوي اول آغاز شد اما سرنوشت او باعث شد در دوران پهلوي دوم با كندي ادامه يابد. ارتحال آيتالله بروجردي و عبور شاه ايران از مرز چهل سالگي اين جسارت را به او بخشيد تا سرعت اين تغييرات را بالا ببرد. رژيم پهلوي با سستكردن باورهاي ديني مردم از طريق فعاليتهايي مانند ترويج فرقه بهائيت، كشف حجاب، ممانعت از برگزاري مراسم ديني، از بين بردن شرط اسلام در رأيدهندگان و منتخبان مجلسَين و نظاير آن تغيير در نظام معرفتي جامعه را دنبال ميكرد و تز «از فرق سر تا نوك پا بايد فرنگي شويم» را در پيشاني اهداف خود قرار داده بود.
امام خمينيقدّسسرّه با درك درست اين نكته از همان نخستين پيام خود در ارديبهشت ۱۳۲۳ خطر تغيير در نظام معرفتي ديني را مطرح كرده و بعدتر در سخنرانيهاي سالهاي ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳، ابتدا با احترام و موعظه و سپس با غلظت و تهديد، رژيم پهلوي را به پايان دادن به اين تغييرات دعوت كرد. هرچند اين نصايح و تهديدها از سوي رژيم پهلوي بهدرستي ادراك نشد و با تبعيد امام خمينيقدّسسرّه به تركيه و سپس عراق، حذف تنها مانع اصلاحات مورد نظرشان را در دستور كار قرار دادند. بدين ترتيب هرچه از ابتداي دوران پهلوي به سال ۱۳۵۷ نزديكتر ميشويم تلاش حكومت براي تغيير در نظام معرفتي بيشتر به ثمر نشسته و بهتبع آن نظام ارزشي جامعه سنّتي ايران بهتدریج تغيير يافته است. غافل از آنكه بزرگشدن اين حباب به هدم آن منجر خواهد شد.
۳) شيوه مبارزه با طاغوت
در نخستين مواجهه موسي و هارونعليهماالسلام با فرعون خداوند به آنها دستور ميدهد كه «با او با قول ليّن و نرم سخن بگوييد، چه بسا متذكّر شده و دست از ظلم خود بردارد» (طه/۴۴). چنين دستوري از جانب خداوند نشان ميدهد كه راه نجات بر هيچ بندهاي بسته نميشود مگر آنكه خود آن را به روي خود ببندد. حتي اگر طاغوتي مانند فرعون هم مخاطب پيام حق باشد، كلام حق بايد در پوششي مناسب و قالبي قابل پذيرش ارائه شود. البته بايد توجه داشت كه اين برخورد نرم مربوط به ابتداي راه است و چنين نيست كه قول ليّن تا ابد قول ليّن بماند. چه اينكه امتناع فرعون از پذيرش دعوت الهي و انكار آن سبب شد تا خداوند او و قومش را به دريا اندازد. اميرمؤمنان عليعليهالسلام در خطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه در توضيح نخستين گفتگوي موسيعليهالسلام با فرعون پس از آغاز رسالتش ميفرمايد: «وقتي كه موسي بن عمران و برادرش هارون بر فرعون وارد شدند، با او شرط كردند كه اگر تسليم پروردگار شود، حكومت و مُلكش پايدار و عزّتش برقرار باشد.» اين فراز بيش از هر چيز نشان ميدهد كه ايمان طاغوتي مثل فرعون تا چه اندازه راه هدايت مردم را هموار ميكند. چيزي كه مشابه آن در جريان فتح مكه رخ داد و برخلاف انتظار صحابه نزديك، رسول خدا ايمان ظاهري ابوسفيان را پذيرفت. اين امر باعث شد تا طاغوتي كه بزرگترين مانع هدايت جزيرهالعرب بود با تدبير هوشمندانه و الهي نبي مكرّم اسلامصلياللهعليهوآلهوسلّم به راحتي كنار رود.
نظير اين شيوه را امام خمینیقدّسسرّه در برابر طاغوت پهلوي به كار برد. امام مبارزه خود با طاغوت پهلوي را با قول ليّن آغاز نمود. ۱۷ مهر ۱۳۴۱ نخستين نامهی امام به شاه در خصوص لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي نگاشته ميشود و در آن ایشان در كمال احترام و با قولي ليّن از شاه ميخواهد تا موارد خلاف شرع مطرح شده در اين لايحه را حذف كند. استفاده امام از عنوان «اعليحضرت همايوني» در صدر نامه و «الداعي» در ذيل نامه نشان ميدهد كه امام كاملاً منطبق بر تعاليم ديني مبارزه را آغاز نموده و تحتتأثير فضاي اطراف يا تندي مزاج وارد عرصه سياسي نشده است. مضافاً اينكه اگر راه هدايتي براي شاه باز شده باشد به تلخيِ قلم ايشان بر او بسته نشود (صحيفه امام، ج۱: ۷۸). در پاسخ به نامهی امامقدّسسرّه، شاه مسؤوليت اين لايحه را به دوش نخستوزير اسدالله عَلَم مياندازد (صحيفه امام، ج۱: ۸۱). يازده روز بعد نامهی امام با لحني محترمانه اما با جدّيت بيشتر خطاب به اسدالله عَلَم نگاشته ميشود كه در آن از وی ميخواهند تا موارد خلاف شرع مقدّس را از اين لايحه حذف نموده و نظر علماي اسلام را در اين خصوص تأمين كند. فراز پاياني تلگراف امام به عَلَم نشان ميدهد اين قول ليّن برای همیشه ادامه نخواهد داشت:
«در خاتمه يادآور ميشود كه علماي اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين، در امور مخالفه با شرع مطاع، ساكت نخواهند ماند و به حول و قوّه خداوند تعالي امور مخالفه با اسلام رسميت نخواهد پيدا كرد.» (صحيفه امام، ج۱: ۸۱)
پس از بيتوجهي عَلَم به درخواست ايشان، امامقدّسسرّه همچنان حساب شاه را از دولت جدا دانسته و در تلگراف محترمانه مجدّدي به شاه در تاريخ ۱۵ آبان ۱۳۴۱ از بيتوجهي عَلَم نسبت به دغدغهی علما و بزرگان حوزه گلایه ميكند. پايان اين تلگراف نشان ميدهد اين آخرين اتمام حجّت امام با «اعليحضرت همايوني» است:
«انتظار ملّت مسلمان آن است كه با امر اكيد، آقاي عَلَم را ملزم فرماييد از قانون اسلام و قانون اساسي تبعيت كند و از جسارتي كه به ساحت مقدس قرآن كريم نموده استغفار نمايد و الّا ناگزيرم در نامهی سرگشاده ديگري به اعليحضرت مطالب ديگري را تذكّر دهم.» (صحيفه امام، ج۱: ۸۸-۸۹)
همزمان در تلگرافي به نخستوزير با او نيز آخرين اتمام حجّت را نموده و تهديد ميكند كه اگر نظر علما و حوزه تأمين نشود «علماي اسلام درباره شما از اظهارنظر خودداري نخواهند كرد.» (صحيفه امام، ج۱: ۹۰) نهم آذر همان سال امام در سخنراني خود در جمع مردم، سخن را با قرائت سوره فيل آغاز كرده و در انتها دولت و شاه را تهديد به قيام مردمي ميكند (صحيفه امام، ج۱: ۱۰۳-۱۰۷). هرچند در اين فقره رژيم پهلوي مجبور به عقبنشيني ميشود، اما چندي بعد در ماجراي رفراندوم شاه و انقلاب سفيد، تقابلي بزرگتر ميان علما و رژيم درميگيرد. از اين به بعد هرچه مقاومت رژيم در مقابل شرع و قرآن بيشتر ميشود، لحن امام تندتر شده و پس از دو بار حمله به فيضيه و به خاك و خون كشيدن طلّاب، ديگر خبري از «اعليحضرت همايوني» در كلام امام نيست و عنوان «مردك» جاي آن را ميگيرد. (صحيفه امام، ج۱: ۳۰۱)
همچنين امامقدّسسرّه در تمامي مكاتبات و بيانات نرم و غليظ خود، شاه را متوجه ميكند كه خواست علما و حوزه، قوّت بخشيدن و استحكام حكومت او بهعنوان تنها حكومت شيعه در جهان است و به دنبال تضعيف حكومت او نيستند. امام در فراز پرتكراري تأكيد ميكند راضي به هتك حرمت شاه نيست و قلباً دوست ندارد مردم با او مخالفت كنند اما راز و رمز جلب قلوب را نيز براي او متذكر ميشود:
«اين اجتماع كه براي ديگران خرج دارد براي ما به يك كلمه تهيه ميشود. مردم فهميدهاند كه ما دوستشان هستيم، مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانيين پدر ملّتاند و به فرزندشان علاقه دارند. ملّت ادراك كرده است كه علما صلاحشان را ميخواهد. ما ميل داريم دولت هم اينطور باشد، اگر عزاي عمومي اعلام ميكند، همه عزا بگيرند. برخلاف نباشند. ميخواهيم همانطور كه مردم قلبشان متوجه روحانيين است با دولت هم اينطور باشد. راه به دست آوردن قلوب ملّت اين است؛ دل مردم مسلم با اسلام به دست ميآيد.» (صحيفه امام، ج۱: ۱۲۰-۱۲۱)
امام حتي در روزگاري كه رژيم را متهم ميكند كه با اصل اسلام مخالف است، باز هم در نصيحتي مشفقانه به شاه ميگويد:
«اي آقاي شاه! اي جناب شاه! دست بردار از اين كارها! اغفال دارند ميكنند تو را. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي، همه شكر كنند.» (صحيفه امام، ج۱: ۲۴۵)
۴) اهداف قيام
نگاهي به آيات قرآن كريم و داستان انبياء در آن نشان ميدهد مقصد اصلي حركت انبياء و اولياء خدا اقامه كلمه توحيد بوده است. در كنار اين هدف عالي، استقرار عدالت اجتماعي، عدم وابستگي و استقلال، و آزادي بهعنوان پايههاي تحقّق مقصد اصلي همواره مورد اهتمام و توجه ويژه انبياء و اولياء خدا بودهاند.
۴-۱. اقامه كلمه توحيد
پس از آنكه خداوند موسيعليهالسلام را مأمور ميكند تا سراغ فرعون رود و او را از طغيان و ظلم بر خود و بندگان خدا باز دارد، وی درخواستهايي را براي اداء اين مأموريت ابراز میدارد (طه/۲۵-۳۲) و سپس هدف اصلي قيام خود را ايجاد يك جامعه متحد توحيدي اعلام ميكند (طه/۳۳-۳۴). موسیعلیهالسلام در نخستين مراودات خود، فرعون را به ايمان به «ربّ العالمين» دعوت ميكند و در فرازهايي متعدد از سورههاي اعراف، طه و شعراء، به تبيين معناي «رب العالمين» ميپردازد.
امام خمینیقدّسسرّه در اغلب بيانات يا مكتوبات خود بهصراحت مهمترين مقصد خود را صيانت از اسلام و قرآن كريم اعلام مينماید. نخستين تلگراف امام به شاه پس از مرجعيت، درخواست حذف موارد خلاف شرع و قرآن از لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي است. نگاهي به مكتوبات و بيانات امام در طول دوران مبارزه نشان ميدهد كه مبدأ و منتهاي اين حركت تا پايان عمر شريف ايشان، صيانت از اسلام و قرآن بوده است. بهعنوان نمونه ایشان در سخنراني ۲۹ اسفند ۱۳۴۱ خود كه بهنوعي جمعبندي حوادث آن سال و آمادهسازي براي مرحله جديدي از مبارزه در سال ۱۳۴۲ است، به تبيين انگيزهی خویش از مخالفت با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي پرداخته و ميگويد:
«اي مسلمانان عالم! بدانيد در جريان تصويبنامهي انجمنهاي ايالتي و ولايتي علّت مخالفت علماي اسلام، قضيه شركت زنان در انتخابات نبود، اين قضيه ناچيزتر از آن بود كه آن قيام عمومي را به همراه داشته باشد. مسأله اين بود كه علما و روحانيون ديدند كه دستگاه جبّار ميخواهد با كيد شيطاني، اسلام را قلب كند و اوضاع را به عقب برگرداند … من به حكم اسلام كه به ما دستور جهاد و مقابله داده است در برابر خيانت به اسلام دست روي دست نميگذارم و ساكت نمينشينم.» (صحيفه امام، ج۱: ۱۶۰-۱۶۲)
همچنين پس از حادثه فيضيه در فروردين ۱۳۴۲، امام در نامهاي به علماي تهران اعلام ميدارد كه:
«اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است.» (صحيفه امام، ج۱: ۱۷۸)
۴-۲. استقرار عدالت اجتماعي
دومين هدف موسيعليهالسلام كه مقصد همه انبياء الهي بوده است، استقرار عدالت اجتماعي است. خداوند در همان ابتداي رسالت موسيعليهالسلام سبب ارسال او به نزد فرعون را طغيان او بر ميشمرد و موسيعليهالسلام نيز در نخستين درخواستهاي خود از فرعون از او ميخواهد تا از دست از ظلم و شكنجه بنياسرائيل بردارد (طه/۴۷).
يكي از موارد پرتكرار در مكتوبات و بيانات امام خمينيقدّسسرّه تأكيد بر رسيدگي به وضع محرومين است. اين امر در سالهاي پس از پيروزي انقلاب شكل كاملتر و جديتري به خود ميگيرد. «محرومين و مستضعفين» عناصر ثابت كلام امامقدّسسرّه در يازده سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. حتي در سالهاي آغازين مبارزه، امامقدّسسرّه پس از آزادي از زندان شاه و بازگشت به قم در نخستين نطق خود در ۱۸ فروردين ۱۳۴۳ از وضع اسفبار مردم ابراز ناراحتي كرده و ميگويد:
«…اينها حتي آب هم براي ملّت تهيه نكردهاند. آبي كه ما در قم استفاده ميكنيم در اروپا حتي به حيواناتشان هم نميدهند. اگر راست ميگويند براي بيكاران كار پيدا كنند. اين جوان بعد از بيستسال تحصيل كار ميخواهد. اگر معاشش فراهم نشود نميتواند دين خود را حفظ كند. شما خيال ميكنيد آن دزدي كه شبها از ديوار، با آن همه مخاطرات بالا ميرود و يا زني كه عفّت خود را ميفروشد، تقصير دارد؟ وضع معيشت بد است كه اين همه جنايات و مفاسد، كه شب و روز در روزنامهها ميخوانيد، به وجود ميآورد. وقتي كه در زندان بودم خبر آوردند سرماي همدان به ۳۳ درجه [زير صفر] رسيده است. خبر آوردند كه دو هزار نفر از سرما تلف شدهاند. در آن حالت من دستم بسته بود، چه ميتوانستم بكنم؟ اين تازه در همدان بود. در تهران و شهرهاي ديگر هم تلفاتي بود. دولت چه اقدامي نمود؟ در يك چنين وضعي براي استقبال از اربابان خود با طيّاره از هلند گل ميآورند. پول ملّت فقير را تلف ميكنند. در روزنامه اطلاعات يكي از خبرنگاران پس از بازديد از مناطق جنوب نوشته بود كه در جنوب ايران در دهات اصلاً از دكتر و دارو خبري نيست، آب وجود ندارد، و يك ده اكثر مردمش كور بودند … اسلام براي تمام زندگي انسان دستور و حكم دارد … ما با كسي نزاع شخصي نداريم. ما با عمل اشخاص كار داريم. ملّت فقير را نجات دهيد.» (صحيفه امام، ج۱: ۲۷۰-۲۷۲)
حتي در اوج مخالفت امام با قانون كاپيتولاسيون، توجه به محرومين در ميان دغدغههاي ايشان فراموش نميشود:
«من از فكر زمستان امسال رنج ميبرم. من شدّت گرسنگي و خداي نخواسته هلاكت بسياري از فقرا و مستمندان را پيشبيني ميكنم. لازم است خود ملّت به فكر فقرا باشند. لازم است از حالا براي زمستان آنها تهيهاي شود كه فجايع سال قبل تكرار نشود. لازم است علماي اعلام بلاد، مردم را دعوت به اين امر ضروري بفرمايند.» (صحيفه امام، ج۱: ۴۱۴) «اين مجلسي كه ميگويند ما از انقلاب سفيد آمدهايم، آقا كو اين انقلاب سفيد؟! پدر مردم را درآوردند. آقا من مطّلعم. خدا ميداند رنج ميبرم. من مطّلعم از اين دهات، مطّلعم از اين شهرستانهاي دور افتاده، از اين قم بدبخت، من مطّلعم از گرسنگي خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.» (صحيفه امام، ج۱: ۴۱۹)
۴-۳. عدم وابستگي و استقلال
قرآن كريم در آيات ۲۴۶ تا ۲۵۳ سوره مباركه بقره داستان قومي از بنياسرائيل را نقل ميكند كه پس از موسيعليهالسلام به سراغ پيامبر عصر خود رفته و از او ميخواهند تا فرماندهاي برايشان معيّن کند تا به جنگ كساني بروند كه آنها را از سرزمين خود بيرون كردهاند. «نكته مهمي كه در آيه ۲۴۶ سوره بقره به چشم ميخورد اين است كه دفاع از سرزمين، جنگ «في سبيلالله» است. اگر آوارههايي براي استرداد سرزمين و وطن خود قيام بكنند. اين جنگ، جنگ في سبيلالله است. اگر مظلوميني براي رهايي اسرا و زندانيان مبارزه كنند، اين دفاع، دفاع في سبيلالله است. يك وقت پيامبري به دستور خداي سبحان با طاغيان عصرش مبارزه ميكند كه آنها را به دين دعوت كند؛ اينجا روشن است كه جهاد ابتدايي است و جنگ في سبيلالله است. يك وقت، طاغيان عليه پيامبري به مبارزه برميخيزند كه دين او را خاموش كنند و هدف جز خاموش كردن دعوت به دين او نيست و آن پيامبر به دفاع از دين برميخيزد؛ اينجا هم روشن است كه جنگ في سبيلالله است … اگر كسي به خدا معتقد بود و معتقد بود كه خدا فرمود براي حفظ وطنت، استرداد آب و خاكت و رهايي اسرايت قيام كن، اين جنگ، جنگ «في سبيلالله» است. اگر سخن از آب و خاك است و لا غير، اين همان سبيل غيّ و سبيل طاغوت است. اما اگر سخن از اين است كه خدا فرمود آب و خاكتان را حفظ كنيد، اين سخن از «في سبيلالله» است.» (جوادي آملي، جلسه ۴۸۱ تفسير سوره بقره) از اين مطالب به خوبي استفاده ميشود كه دفاع از استقلال و تماميت ارضي يك كشور مسلمان، خود جهاد في سبيلالله است. البته بسياري آيات ديگر نظير آيه نفي سبيل كه تسلّط كفار بر مسلمين را ممنوع نموده نيز بر ضرورت استقلال و عدم وابستگي تأكيد ميكنند.
امام خمينيقدّسسرّه هم در دوران مبارزه با رژيم طاغوت و هم در دوران جنگ تحميلي هشتساله، اين باور را در مردم ايجاد كرد كه دفاع از استقلال و تماميت ارضي ايران بهعنوان يك مملكت اسلامي يك فريضه ديني است:
«علماي اسلام وظيفه دارند از احكام مسلّم اسلام دفاع كنند، از استقلال ممالك اسلامي پشتيباني نمايند، از ستمكاريها و ظلمها اظهار تنفّر كنند، از پيمان با دشمنان اسلام و استقلال و ممالك اسلام اظهار انزجار كنند. از اسرائيل و عمّال اسرائيل برائت جويند … آيا براي مملكت كهنسالي مثل ايران ننگ نيست كه دولت اسرائيل بگويد ما حمايت از ايران ميكنيم … ما براي دفاع از اسلام و ممالك اسلامي و استقلال ممالك اسلامي در هر حال مهيا هستيم.» (صحيفه امام، ج۱: ۳۳۵-۳۳۶)؛ «ما ميخواهيم مستقل باشيم، ما در زمانهاي سابق و خصوصاً در زمان اين پدر و پسر و بالاخص در زمان اين پسر، ما همه جهات مملكتمان در تحت سلطه اجانب بوده و هست. ما اقتصادمان به هم خورده است، بهواسطه اينكه اجانب بر آن تسلّط دارند. نفت ما را دارند ميبرند و در ازاي آن براي خودشان در ايران پايگاه درست ميكنند. فرهنگ ما را عقب نگه داشتهاند؛ جوانهاي ما را نميگذارند تحصيل كنند.» (صحيفه امام، ج۴: ۱۹۵)
نقطه اوج استقلالطلبي و نفي وابستگي در كلام امامقدّسسرّه مخالفت ايشان با قانون كاپيتولاسيون است. امام در دو سخنراني كوبنده در روز ۴ آبان ۱۳۴۳ به تصويب كاپيتولاسيون اعتراض كرده و از همه آحاد ملت ميخواهد براي استقلال و آزادي كشور قيام كنند:
«بر همه طبقات ملّت است كه از مناقشات جزئي موسمي خود صرفنظر كرده و در راه هدف مقدس استقلال و بيرون رفتن از قيد اسارت كوشش كنند.» (صحيفه امام، ج۱: ۴۱۲)
امامقدّسسرّه با اشاره به نوشتهاي در يكي از كتابهاي تاريخ مدارس كشور ميگويد:
«در يکی از کتابهای تاريخی که امسال به طبع رسيده و به بچههای ما تعليم میشود اين است که، بعد از اينکه يک مسائل دروغی را نوشته است، آخرش نوشته است معلوم شد که قطع نفوذ روحانيت، قطع نفوذ روحانيون، در رفاه حال اين ملّت مفيد است! رفاه حال ملّت به اين است که روحانيون را از بين ببرند! همينطور است. اگر نفوذ روحانيون باشد نمیگذارد اين ملّتْ اسير انگليس يکوقت باشد؛ اسير امريکا يکوقت باشد. اگر نفوذ روحانيين باشد نمیگذارد که اسرائيل قبضه کند اقتصاد ايران را.» (صحيفه امام، ج۱: ۴۱۷)
۴-۴. آزادي؛ زمينهساز تحقق ساير اهداف
در كنار اين دو هدف اصلي، موسيعليهالسلام در ضمن گفتگو با فرعون پرده از عامل زمينهساز تحقق اين دو هدف برداشته و خطاب به وی ميگويد: ﴿أن أرسل معنا بني اسرائيل﴾ (شعراء-۱۷).[۲] موسي اوّلين تكليف فرعون را دستبرداشتن از «استعباد» ميداند. براي تحقق دو هدف اقامهی توحيد و استقرار عدالت اجتماعي نخستين گام، آزادكردن بند از دست و پاي بندگان خداست. لذا موسيعلیهالسلام اولين وظيفهی خود را آزادسازي بنياسرائيل معرفي ميكند. اين آرمان همهی انبياء است؛ از اينرو اولين كار رسول خداصلّياللهعليهوآلهوسلّم پس از تشكيل حكومت، آزادسازي مؤمنان از حجاز بود. براي هدايت مردم بايد گوش و چشم و دست و پاي مردم آزاد باشد تا بشنوند و بفهمند و عمل كنند؛ در غير اينصورت چگونه انبياء پيام دعوت الهي را به مردم برسانند (جوادي آملي، جلسه ۴ تفسير سوره شعراء). در سوره مباركه دخان تعبير ديگري در اين خصوص بهكار ميرود كه فهم اين مقصود را آسانتر ميكند. در آيه ۱۷ اين سوره، خداوند از زبان موسيعلیهالسلام خطاب به فرعون نقل ميكند كه ﴿أن أدّوا إلیّ عباد الله﴾ يعني بندگان خدا را به من تأديه كن و بازگردان. اين بدان معناست كه استخفاف و شستشوي مغزي كه فرعون از طريق نظام معرفتي و ارزشي خود بر جامعهاش تحميل كرده بود، بندهاي اسارت را يكي پس از ديگري بر جان و تن اين مردم گره زده و اينان را از مسير اصلي فطرت و هدايت الهي خارج كرده بود. لذا خواسته موسيعليهالسلام فقط آزادسازي نيست، بلكه بازگرداندن است؛ بازگرداندن به خط اصيل فطرت و صراط مستقيم هدايت.
يكي ديگر از مقاصد مهم نهضت امام خمينيقدّسسرّه در مبارزه با طاغوت، آزادي ملّت ايران بود:
«حرف ما از اول اين است كه ما براي ملّت ايران دو مطلب ميخواهيم. اين دو مطلب، دو مطلب مشروعي است كه همه جوامع بشري -منحرفنشده از انسانيت- آن را قبول دارند. يكي اينكه اين ملّت سي ميليوني در اختناق است. پنجاه سال است اين ملت سي ميليوني در حال اختناق و گرفتاري از همه جهات است. نه مطبوعاتش آزاد است، نه راديويش يك راديوي ملي است كه ادارهاش دست مردم باشد و نه خطابههاي خطيبهاي ما، نطقهاي گويندگان ما آزاد است. همه اينها تحت زور و فشار پليس دارد اداره ميشود. اين ملت سي و پنج ميليوني كه پنجاه سال است از حقّ مشروع خود محروم بوده است، حالا قيام كرده است و اين حق را طلب ميكند و ميگويد ما ميخواهيم آزاد باشيم.» (صحيفه امام، ج۴: ۱۹۴-۱۹۵)؛ «در اين مملكت تمام فرق ضالّه آشكارا تبليغ ضدّ اسلامي ميكنند، محافل آزاد دارند، مجالس علني دارند. مسيحيين فرستنده در كليساي انجيلي در تهران دارند، مؤسسه در كرمانشاه دارند، مدارس رسمي دارند، برخوردار از پشتيباني دولتها هستند. نشر كتب ضدّ ديني آزاد است. فقط مسلمانها و مبلّغين مذهبي و علماي اسلام آزاد نيستند. تبليغات ديني و بيان قانون شكنيها ارتجاع سياه شناخته شده و ممنوع گرديده است. محافل ديني و مجامع مذهبي محتاج به اجازه شهربانيها و سازمانهاست. دستجات عزاداري بر سيدالشهداء عليهالصلوهوالسلام بايد ممنوع و محدود باشد.» (صحيفه امام، ج۱: ۳۳۶)
امام نيز با درايت دريافته بود، آزادي زمينهساز تحقق ساير مقاصد است و تا مردم اسير رسانههاي طاغوت بوده و فعاليتهاي تبليغي و ديني در محدوديت باشد، نميتوان جان مردم را با حقيقت ناب توحيد و قرآن پيوند زد و پيام الهي را به گوش جان آنها رساند. از اين جهت تكليف وعاظ، خطبا و روحانيون را در توجه نكردن به محدوديتهاي رژيم دانسته و در فرازهاي متعدد و پرتكرار، شخصي و جمعي، مبلّغان ديني را به بيان حقايق و نهراسيدن از تهديد رژيم تشويق و تهييج ميكند:
«اگر آقاي اسلامي را نگذاشتند در تهران منبر برود، ديدند كه ايشان در بندر پهلوي منبر رفتند و حقيقت را در آنجا بيان داشتند … اگر با بردن عده زيادي از علما و خطبا به زندان، آنها را از سخن گفتن بازداشتند، ساير آقايان كه هنوز توقيف نشدهاند، سخن خواهند گفت و مردم را متوجه خواهند كرد. مگر ميشود زبان روحانيت را بريد؟» (صحيفه امام، ج۱: ۱۵۲)؛ «شما آقايان روحانيون بايد هشيار باشيد. شما مسؤوليد كه حقايق را با مردم در ميان بگذاريد و به اقشار مختلف مردم برسانيد چه نقشهاي عليه اسلام و استقلال و مملكت كشيدهاند و چه ضربههايي ميخواهند بر اسلام وارد كنند. در برابر زور و فشار طاغيان خضوع نكنيد، تسليم نشويد، صفوف خود را فشردهتر كنيد.» (صحيفه امام، ج۱: ۱۶۲)
۵) رسانه، برگ برنده نهضتهای الهی
يكي از خواستههاي موسيعليهالسلام در آغاز رسالتش، گشودن گره از زبانش بود تا سخن او به درستي فهميده شود (طه/ ۲۷-۲۸). قطع نظر از احتمالاتي كه مفسّران در خصوص معني اين آيه دادهاند، تعليل گشودن گره از زبان به اينكه مخاطب سخن مرا به درستي بفهمد و پيام الهي را به دقت دريافت كند، نشان ميدهد بخش مهمي از نگراني موسيعليهالسلام اين بود كه مردم مصر تحت استخفاف فرعون و نظام معرفتي حسگرا و نظام ارزشي مبتني بر كثرت مال، از درك پيام دعوت الهي عاجز باشند و وي نتواند رسالت خود را به خوبي به انجام رساند. از اين جهت در آيه ۳۴ سوره قصص موسيعليهالسلام از خدا ميخواهد تا برادرش هارون را به عنوان پشتيبان او در برابر تكذيب فرعون و اطرافيانش بفرستد. تعليل اين خواسته توسط موسيعليهالسلام اينگونه است كه چون هارون از من فصيحتر سخن ميگويد و زبان گشوده و رواني دارد، او را به همراه من بفرست تا بتوانم پيام دعوت الهي را به درستي ابلاغ كنم. «اين خواسته موسيعليهالسلام پس از دريافت آيات الهي نظير عصا و يد بيضا از خداوند صورت ميگيرد و پيام آن اين است كه با اژدها نميشود مردم را هدايت كرد. اژدها مردم را ساكت ميكند اما ساكن نميكند. آنچه مردم را ساكن ميكند بيانات علمي است. من حرفهاي خوب ميزنم اما برادرم يعني هارون ﴿أَفْصَحُ مِنِّي لِسَاناً﴾ (قصص/۳۴) است. من تا چه وقت ميتوانم با اژدها مردم را ساكت كنم؟ اصلاً مگر ميشود با ترس جامعه را آرام كرد؛ با ترس هرگز جامعه ساكن نميشود. مگر ميشود جامعه را با ترس اداره كرد؟ من اگر بخواهم در افكار، علوم يا اخلاق جامعه اثر بكنم بايد حرفهاي عالمانه بزنم و به گونهاي حرفهاي عالمانه را بزنم كه مردم را خسته نكند. اين هنر ادبي است كه ميتواند جامعه را اداره كند، گفتار و نوشتار و نثر و نظم خوب است كه ميتواند جامعه را هم ساكن و هم ساكت كند. اينها را وجود مبارك موساي كليم پيشنهاد داد و خداي سبحان فرمود بله حق با توست من اينها را هم تأمين ميكنم. مسئله اين نبود كه موسيعليهالسلام نتواند سخن بگويد، او اصل فصاحت را دارا بود، اما اگر كسي بخواهد مسير فكري يك ملّت را تغيير دهد، يك ادبيات شفاف و روشن، يك هنر گفتاري و نوشتاري خوب، يك هنر ديداري و شنيداري خوب و مانند آن را لازم دارد. موسيعليهالسلام از خدا خواست تا هارون او را تصديق كند، حرفهاي او را به جامعه منتقل كند، حرفهاي جامعه را به موسيعليهالسلام منتقل كند و اگر مناظره و مباحثه يا سخنراني و همايشي است، حضور پيدا كند.» (جوادي آملي، جلسه ۱۲ تفسير سوره قصص)
بنابراين، جامعه را نميتوان با علم محض اداره كرد و مردم را نميتوان با علم محض همراه كرد، بلكه جامعه و مردم علاوه بر دانش به آرايش هم نيازمندند. اين مسأله، «اهميت جايگاه هنر و رسانه» را در تبليغ دين و ابلاغ پيام دعوت الهي بهخوبي نشان ميدهد. امام خمينيقدّسسرّه به خوبي بر نقش اثرگذار رسانه در تبيين مسائل براي مردم واقف بود. هم از جهت تأثير مثبتي كه خود بايد بر مردم بگذارد و هم از نظر تأثير منفي كه رسانههاي رژيم بر مردم ميگذاشتند. لذا براي هر دو مسأله اهميت قائل بود. از سويي نسبت به آزادي مطبوعات و ساير رسانهها در تبليغ براي بهائيت و مسيحيت و كتب ضالّه ابراز نگراني ميكرد. از سوي ديگر رسانه قدرتمند منبر را در اختيار داشت و به خوبي از آن بهره ميبرد. مكاتبات متعدد امام با وعاظ شهير و علماي مؤثر آنزمان حكايت از بينش قوي و آيندهنگر امام داشت. امام ارتباط عميقي با اين افراد برقرار كرده بود و آنها را در مسير نهضت و اهداف آن به خوبي هدايت ميكرد. مشهورترين عالم منبري آن زمان، مرحوم حجتالاسلام فلسفي بود كه مكاتبات بسياري در طول سالهاي نهضت ميان امام و ايشان صورت ميگرفت. در همان نخستين روزهاي محالفت امام با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در ۷ آبان ۱۳۴۱، امامقدّسسرّه در نامهاي به وی مينويسد:
«از مساعي جميلهي جنابعالي در نشر حقايق و احكام اسلام و ابطال باطل و ردع منحرفين از مقاصد پليد و نيّات فاسد، علماي اعلام و علاقهمندان به اسلام و استقلال مملكت جعفري متشكرند. اميد است خداوند اين زبان گوياي اسلام را از شرّ اشرار حفظ فرمايد.» (صحيفه امام، ج۱: ۸۴)
همچنين مكاتبات بسياري وجود دارد كه در آن امام، واسطهی دعوت از حجتالاسلام فلسفي براي منبر در شهرهاي مختلف است (صحيفه امام، ج۱: ۳۶۵). نمونهي ديگر حمايت علني امام از حجتالاسلام انصاري واعظ شهير قم است كه در جريان مخالفت با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي ممنوعالمنبر شده بود. امام در جمع مردم در دلجويي از او ميگويند:
«شنيدهام دو شب است زبان تو را بستهاند. چه ميشود اگر دستبند به دست من و شما بزنند و گوشه زندان بيندازند؟ … انصاري زبان گوياي مردم قم است و تنها نيست. همه جمعيت پشت سر او هستند و حتماً امشب بايد به منبر بروي و جريان را كاملاً شرح دهي تا مردم بيدار شوند.» (صحيفه امام، ج۱: ۸۳)
امام همچنين در نامههاي پر تعدادي به وعاظ شهرهاي مختلف آنها را به بيان حقايق توصيه ميكنند. امام منبر و مواجهه مستقيم را اثرگذارترين شيوه تبليغ ميداند اما از ساير ابزار ارتباط جمعي و رسانههاي عصر جديد نيز غافل نيست.
۶) وحدت كلمه، رمز پيروزي و بقاء نهضتهای الهی
يكي از مهمترين اصول ثابت حركت انبياء و اولياء الهي دعوت به توحيد در سايهی وحدت است. پيشتر گفته شد كه موسيعليهالسلام بزرگترين مقصد قيام خود را ايجاد يك جامعهی متحد توحيدي عنوان كرد: ﴿كي نُسبِّحَك كثيرًا و نَذكُركَ كَثيرًا﴾ (طه/۳۳-۳۴) نظير اين مضامين در جايجاي قرآن كريم به چشم ميخورد. يكي از مواردي كه اهميت وحدت در جامعه را بهخوبي تبيين نموده ماجراي مواعده چهلروزهی خداوند با موسيعليهالسلام در كوه طور است. مطابق آيات ۸۲ تا ۹۴ سوره مباركه طه و آيات ۱۴۸ تا ۱۵۴ سوره مباركه اعراف، زماني كه موسيعليهالسلام براي دريافت تورات و عمل به مواعده چهلروزهی الهي به كوه طور رفت، قوم او براساس سابقهی حسگرايي، اسير فتنه سامري شده و مجسمه گوسالهاي را بهعنوان بت مورد پرستش قرار دادند. زماني كه موسي از مواعده الهي بازگشت، مشاهده كرد كه قوم او گوسالهپرست شدهاند. وی كه همهی زحمات خود در ابلاغ پيام الهي را بر باد رفته ميديد با خشم و ناراحتي الواح تورات را بر زمين زده و سر و صورت هارون را به نشانه اعتراض گرفت كه چرا در نبود من جلوي انحراف قوم را نگرفتي؟ در مقابل اين عصبانيت بهحقّ موسيعليهالسلام، هارون پاسخي بهحق داد و شرايط خود و قومش را تبيين كرد. او گفت كه من در طول اين مدت به آنها متذكر شدم كه اين يك آزمون الهي است و بايد مطيع فرمان من باشيد. اما همه تلاش و كوشش من در اين راه بيثمر ماند و كار به جايي رسيد كه قوم، مرا تنها گذاشته و گفتند تا موسي بيايد ما بر گوسالهپرستي خود باقي خواهيم ماند. آيه ۹۴ سورهی طه اين سخن هارون را نقل ميكند:
﴿قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لا بِرَأْسي إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي﴾. هارون ميگويد هر آنچه از من بر ميآمد انجام دادم اما كار به مرحلهاي رسيد كه نزديك بود جنگ و خونريزي پيش بيايد و مردم به جان هم بيافتند. تفرقهاي در جامعه بهوجود بيايد كه نتوان آن را جبران كرد. مضافاً اینکه من همهی فرامين تو را اطاعت كردم و تو به من نگفته بودي كه تا جنگ و خونريزي هم ایستادگي كنم. خوف تفرقه، زبان مرا در برابر انكار توحيد بست؛ چرا كه ميدانستم با بازگشت تو پس از چهلروز، اوضاع سامان مييابد. اين آيات بهخوبي نشان ميدهد با اينكه هدف اصلی در جامعهی اسلامي، اقامه توحيد است اما اين اصل جز در سايهی تحقق يك فرع مهم به نام وحدت، محقق نخواهد شد.
در اينجا مطلقاً مقصود آن نيست كه فرع بر اصل مقدّم است اما يقيناً اقامهی كلمهی توحيد در يك جامعهی متحد، بهمراتب آسانتر از يك جامعهی چندپاره است و يك جامعهی موحد -اگرچه گوسالهپرست را- راحتتر ميتوان توحيدي ساخت. در حقيقت نبود وحدت، زمينهی توحيدي شدن را از بين ميبرد و چشمپوشي بر از بينرفتن موقت توحيد در جامعه، براي برهم نخوردن وحدت كه ضامن حفظ اصل توحيد در بلندمدت است، امري ضروري و ناگزير است. اين آيات بهخوبي اهميت وحدت جامعه را براي اقامهی كلمه توحيد در آن نشان ميدهد. آنقدر كه گاهي ميتوان از خود توحيد براي حفظ وحدت موقتاً دست كشيد. نظير اين اتفاق، در ماجراي غدير و سقيفه نيز به چشم ميخورد. سكوت اميرمؤمنان در روزهاي نخستين پس از رحلت پيامبر اكرمصلياللهعليهوآلهوسلّم دقيقاً به همين جهت است که وحدت جامعه -كه ضامن تحقق توحيد در آن است- بر هم نخورد تا وليّ خدا بتواند در زمان مناسب جامعهی دورشده از توحيد را به راه خود بازگرداند. مكالمه اميرمؤمنان و حضرت زهرا سلاماللهعليهما در آن روزها مؤيد همین مطلب است: آن روزها كه اميرمؤمنان در خانه نشسته بود، زهراي مرضيه به وی خطاب كرد كه چرا كاري نميكني؟ اميرمؤمنان با اشاره به صداي اذان بلال که بلند شده بود، فرمود زهرا! اگر ميخواهي اين صدا بلند بماند، من بايد بنشينم و سكوت كنم.» (جوادي آملي، جلسه ۴۳ تا ۴۶ تفسير سوره طه)
بر همين اساس وحدت كلمه در آغاز مبارزه، در مسير نهضت و پس از پيروزي انقلاب، همواره از پرتكرارترين مضامين كلام امام خمينيقدّسسرّه بوده است. نگاهي به روزهاي آغازين نهضت نشان ميدهد كه جديترين عزم امامقدّسسرّه در آن روزها همنوا كردن حوزهها، علما و مراجع در سراسر جهان اسلام است. چرا كه امامقدّسسرّه اتحاد در طبقات ديگر جامعه را در سايهی اتحاد در طبقه روحانيت به عنوان پدران امّت ميداند. ايشان در مكاتبات متعدد علما و مراجع قم، نجف، تهران، مشهد، شيراز، يزد، لرستان، كرمان، كرمانشاه و ساير نقاط كشور را مخاطب قرار داده و با تبيين تخلّفات آشكار دولت و رژيم از شرع مقدس و زير پاگذاردن اصول مسلّم اسلام، آنها را به قيام براي خدا و صيانت از اسلام و قرآن دعوت ميكند. در اين ميان تكثیر نامه به بزرگاني همچون آيات عظام سيداحمد خوانساري، روحالله كمالوند، سيدهادي ميلاني، سيد شهابالدين مرعشي نجفي و سيد محسن حكيم، كه برخي با ديدگاه امام همراه بوده و برخي با آن همراه نبودند، بهعنوان اقطاب حوزه و تشيّع، تلاش وافر امامقدّسسرّه در راستاي همنوايي و وحدت در ميان علما را بهخوبي برجسته ميسازد.
البته تلاش اصلي امامقدّسسرّه در اين دوره صدور بيانيههايي با امضاء مشترك عليه رژيم است و خوف ایشان القاء تفرقه ميان علما و مراجع از سوي رژيم پهلوي است. امامقدّسسرّه در ديدار ۲۱ فروردين ۱۳۴۳ با جمعي از علماء شيراز، ضمن اعلام تشكر خود از آيتالله بهاءالدين محلاتي كه سيزده روز در بازداشت رژيم بوده است، خطر بزرگتري را گوشزد ميكند:
«نقشهاي كه مهمتر است و اينها دارند، اين است كه ميخواهند بين علما و ملت اسلام اختلاف بيندازند. اينها ميخواهند بگويند علما با انقلاب شاه موافقند. به علماي شيراز بگوييد كه طلاب را تهذيب كنيد و مردم را متحد فرماييد.» (صحيفه امام، ج۱: ۲۷۳)
همچنين ايشان در نامهاي به حجتالاسلام فلسفي در ۲۷ تيرماه همان سال مينويسد:
«تذكر دهيد كه امروز در مقابل دستهاي ناپاك اجانب كه خطر عظيم بر اسلام و مسلمين متوجه است، لازم است با وحدت كلمه و اعتصام به حبلالله به شعائر مذهبي اهميت بيشتري بدهيد و جمعيتهاي خود را فشردهتر و انبوهتر فرماييد.» (صحيفه امام، ج۱: ۳۵۳)
ايشان همچنين در سخناني در ۲۶ فروردين ۱۳۴۳ ضمن تقدير از طبقات مختلف مردم، از همراهي علما و مراجع بزرگ پس از واقعهی ۱۵ خرداد ۴۲ تشكر كرده و ميگويد:
«كسي گمان نكند كه بشود با پخش يك چيزهاي مسموم بين علماي اسلام جدايي بيندازد. هيچ امكان ندارد اين مطلب. ما همه با هم هستيم. ما براي ذَبّ اسلام و ذبّ از ايران و ذبّ از استقلال ايران و ذبّ از كيان اسلام، همه يكی هستيم و يك حلقوم داريم.» (صحيفه امام، ج۱: ۳۰۵-۳۰۶)
سپس طلّاب جوانتر را هشدار ميدهد كه:
«متوجه باشيد اگر چنانچه به يكنفر از مراجع اسلام شطر كلمهاي كسي اهانت بكند، بين او خداي تبارك و تعالي ولايت منقطع ميشود. فحش دادن به مراجع بزرگ ما را كوچك فرض ميكنيد؟» (صحيفه امام، ج۱: ۳۰۶-۳۰۷)
بنابراين، وحدت كلمه و اتحاد داخلي علّت موجده اين نهضت بوده و تأكيدات امام خمينيقدّسسرّه پس از پيروزي انقلاب بر اين مهم، حاكي از آن است كه علت مبقيّهی اين نهضت نيز همين وحدت كلمه خواهد بود.
۷) جمعبندي: هيچ ملتي نزد خدا ضمانتی ندارد
آيات ۲۰ تا ۲۶ سوره مائده، داستاني را نقل ميكند كه براي همهی ملّتهايي كه بر طاغوت عصر خود چيره شدهاند عبرتآموز و پنددهنده است. خداوند متعال در آيات ابتدايي سوره قصص با اشاره به ظلم و فساد فرعون در مصر، به بنياسرائيلِ به استضعاف كشيدهشده اين نويد را ميدهد كه خداوند ميخواهد بر شما منّت گذارده و شما را وارثان اين سرزمين و پيشوايان سايرين قرار دهد. اين نويد اما در سايهی تلاش و كوشش خود آنها محقق ميشود و سنّت خداوند اينگونه است كه سرنوشت هيچ ملّتي را جز آنكه خود تغيير كنند، تغيير نخواهد داد (رعد/۱۱). البته خداوند با ارسال رسول و شقّالبحر موانع هدايت مردم را به دريا ميريزد و راه هدايت را باز ميكند، اما هيچ ملّتي جز با تلاش و كوشش خود نميتواند به عزّت و استقلال برسد. در آيات مذكور سوره مائده آمده است كه موسيعليهالسلام از قوم خود ميخواهد تا بهواسطهی نعمات متعددي كه خدا به آنها داده، كه تا آن زمان به احدي نداده بود، وارد سرزمين مقدّس شوند كه خداوند آن را براي بندگان مؤمن خود قرار داده است. اما بنياسرائيل با بيادبي به درخواست نبيّ خدا پاسخ منفي ميدهند و اعلام ميكنند كه در اين سرزمين عدهاي جبّار حكومت ميكنند و تا زماني كه آنها در آن سرزمين باشند بدان وارد نخواهند شد.
تلاش موسيعليهالسلام و قليلي از مؤمنان همراه او براي مجاب كردن اين قوم بيفايده است و آنها با بيادبي بزرگتري خطاب به وی ميگويند تو و خدايت برويد و بجنگيد و ما همين جا نشستهايم. اينگونه سخن گفتن با وليّ خدا همان و گرفتاري چهلساله در تيه و سردرگمی همان. قرآن كريم نقل ميكند كه موسيعليهالسلام به خدا فرمود من جز خودم و برادرم كسي را ندارم و سپس قومش را نفرين كرد. اين نفرين سبب شد تا بنياسرائيل براي مدت چهلسال دچار تيه و سردرگمي شوند. همان بلايي كه ماجراي سقيفه بر سر مسلمانان آورد و با خانهنشيني وليّ خدا، انتظار براي فرج تاكنون نيز ادامه يافته است. اين موضوع به خوبي نشان ميدهد كه هيچ قومي نزد خدا ضمانتی ندارد. اگر نصرت الهي در زماني شامل حال يك قوم شد، اين قوم بايد سپاسگزار اين نصرت باشند و با استقامت در راه خدا، عزّت خود را تحكيم و تمديد كنند. در اينصورت نصرت الهي باز هم شامل آنها خواهد شد: ﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُون﴾ (فصلت/۳۰)
تاريخ انقلاب اسلامي ايران نشان ميدهد، ياران خميني پس از پيروزي در برابر طاغوت پهلوي همچنان در ركاب وليّ خدا مانده و به دعوت جهاد او در طي هشت سال جنگ تحميلي لبيك گفتند و ثمرهی استقامت آنها و خون شهدا، عزّت و استقلال مملكت اسلامي گرديد. امام خمينيقدّسسرّه در بيان خویش ملّت ايران را بهتر از ملّت حجاز و كوفه ميداند:
«من با جرأت مدعی هستم که ملّت ايران و توده ميليونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللهصلیاللهعليهوآلهوسلّم و کوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علیصلواتاللهوسلامهعليهم هستند. آن حجاز که در عهد رسول اللهصلیاللهعليهوآلهوسلّم مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمیکردند و با بهانههايی به جبهه نمیرفتند، که خداوند تعالی در سوره توبه با آياتی آنها را توبيخ فرموده و وعده عذاب داده است و آنقدر به ايشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرين فرمودند و آن اهل عراق و کوفه که با اميرالمؤمنين آنقدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکايات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاريخ معروف است و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سيدالشهداءعليهالسلام آن شد که شد. و آنان که در شهادت دست آلوده نکردند، يا گريختند از معرکه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد. اما امروز میبينيم که ملت ايران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسيج تا قوای مردمی از عشاير و داوطلبان و از قوای در جبههها و مردم پشت جبههها، با کمال شوق و اشتياق چه فداکاريها میکنند و چه حماسهها میآفرينند. و میبينيم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهای ارزندهای میکنند و میبينيم که بازماندگان شهدا و آسيبديدگان جنگ و متعلّقان آنان با چهرههای حماسهآفرين و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمينانبخش با ما و شما برخورد ميكنند.» (صحيفه امام، ج۲۱: ۴۱۰)
با اين حال، ابتلاء و امتحان الهي پايان نيافته است و ملّت ايران اگر به دنبال عزت و استقلال خود است، راهي جز چنگزدن به ريسمان محكم الهي كه در دست وليّ خدا در هر زمان است، نخواهد داشت.
منابع
- قرآن كريم
- نهجالبلاغه
- دروس تفسير آيتالله جوادي آملي
- صحيفه امام خمينيقدّسسرّه، مجلّدات مختلف.
[۱] – منظور از مذهب، بتپرستي است.
[۲] – عبارت أرسِل معنا به معني آزاد كردن است در مقابل أرسل الينا كه به معني فرستادن است.