در رویداد ۱۴ تیر ۶۱ که گروهی موسوم به فالانژها ۴ دیپلمات ایرانی را ربودند و به مکان نامعلومی بردند، مستندات موجود نشان میدهند عدم توجه مسؤولان ارشد کشور در ارتباط با این رویداد به دو مفهوم بازاریابی سیاسی و بازاریابی رویداد و غفلت از بهکارگیری آنها در محیط داخلی و بهخصوص در سطح بینالمللی کاملاً محسوس و قابل توجه است.
فاطمه مشهدیپور؛ نویسنده میهمان شماره دوم نشریه بازاریابی سیاسی
مقدمه
بازاريابي واقعه یا بازاریابی رویدادمحور[۱] در حقيقت ابزاري است براي برجستهسازی و اصلاح یا تغيير نگرش مشتري/ مخاطب نسبت به يك محصول، خدمت يا مفهوم. ميتوان بازاريابي رویداد را يكي از مهمترين و مؤثرترين روشهاي ايجاد و جهتدهي تصوير ذهني جمعی دانست. ازسویی مفهوم بازاریابی سیاسی بینالملل نیز از طریق تصویرسازی و انتقال آن، به دنبال تأثیرگذاری بر افکار عمومی است تا بتواند موجب پیشبرد منافع ملی یک کشور شود. با توجه به اینکه در بازاریابی رویداد نیز هدف نهایی از تصویرسازی ابعاد و مفاهیم یک رویداد، افزایش تأثیر و به دنبال آن ترغیب مخاطب به اقدام است، شاهد یک همگرایی بین بازاریابی رویداد در حوزهی بینالمللی و بازاریابی سیاسی بینالملل هستیم. نظر به اینکه امروزه قدرت نرم در روابط میان کشورها اهمیت شایان توجهی یافته، لازم است بازاریابی سیاسی بینالمللی و نیز بازاریابی رویداد به عنوان روشّها و ابزارهای ایجاد و بهکارگیری قدرت نرم و ارتقاء آن مورد توجه و کاربرد کشورها قرار گیرند همانطور که کشورهایی مانند آمریکا دهههاست که این ابزارها را جهت پیشبرد منافع ملّی خود بهکار میگیرند. اگرچه بهنظر میرسد آنطور که شاید و باید در کشور ایران از این منبع قدرت و روشهای بهکارگیری آن بهدرستی استفاده نشده است. این مقاله با مرور دو رویداد مهم در تاریخ دههی نخست انقلاب اسلامی، تلاش دارد تفاوت در بهکارگیری دو مفهوم بازاریابی رویداد و بازاریابی سیاسی بینالملل را ازسوی دو کشور ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار دهد.
بهعنوان نمونه در رویداد تسخیر لانه جاسوسی، ایالات متحده از همان روزهای نخست (۱۳۵۸- ۱۹۷۸) تاکنون سعی کرده تصویری در راستای منافع خویش -و نه منطبق با واقعیت- در اذهان عمومی ایجاد کرده و آن را ارتقاء دهد. جان لیمبرت[۲] رئیس سابق میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا و یکی از ۵۲ جاسوسِ گروگان آمریکایی در سال ۱۳۵۸ در ایران معتقد است کاری که کارمندهای سفارت آمریکا در تهران در سالهای ابتدایی انقلاب صورت میدادند نه جاسوسی که یک اقدام عادی بوده است! او میگوید:
«گروگانگیری صورت گرفته توسط ایرانیها هیچ توجیه دیپلماتیک و مذهبی ندارد و به همین خاطر باید به کارمندان باقیمانده غرامت پرداخت شود.»
وی در پاسخ به این سؤال که اسناد اسنودن، ویکیلیکس و مشابه اینها هم نشان میدهند که عجیب نیست اگر سفارت آمریکا در ایران هم جاسوسی کرده باشد، میگوید:
«تا جایی که من میدانم، هر سفارتخانهای در هر کشور، از جمله سفارت سابق ایران در آمریکا، یک بخش اطلاعاتی دارند و این به نظر من، جای تعجب ندارد. آنها ادعا میکردند که مثلاً آمریکا میخواسته در ایران کودتا کند، اما هیچ شاهد و مدرکی برای این ادعا نداشتند، بلکه همه را از خودشان ساخته بودند. البته اینها حدود هفتاد، هشتاد جلد اسناد را با سروصدا و هیاهو به نام افشاگری منتشر کردند که ۹۷ یا ۹۸ درصد آن، اسناد پیشپا افتاده دربارهی کارهای روزانهی هر سفارت بود؛ اما با هیاهو گفتند بیایید ببینید اینها چه کار میکردند. مثلاً در اسناد آمده که سفارت با فلان مقام ایرانی جلسه داشته است، در صورتی که این یک کار بسیار عادی است. اینها هم مثل هر سفارتی، وظیفهشان این بود که درباره وضعیت رایج کشور اطلاعات جمعآوری کنند؛ این خیلی طبیعی است. حالا اینکه نام این را بگذارید جاسوسی یا فعالیتهای دیپلماتیک، دیگر من نمیدانم.» (مشرقنیوز، ۱۳۹۴)
در ادامه به تشریح بیشتر این دو رویداد پرداخته میشود:
- رویداد اول: تسخیر سفارت آمریکا
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۳ آبان ۵۸ دانشجویان چند دانشگاه تهران به دنبال دخالتهای مکرر آمریکا در ایران و حرکت سازشکارانهی دولت موقت و دیدار بازرگان، نخستوزیر وقت با برژینسکی، مشاور امنیت ملی دولت آمریکا و در نهایت پذیرش شاه توسط آمریکا به بهانهی درمان، که باعث تشدید خشم امام خمینیرحمهاللهعلیه و امت از آمریکا گردید، اقدام به تسخیر سفارت آمریکا نمودند. در ابتدا قرار بود این تسخیر پس از چند روز به اتمام برسد، اما بعد از تأیید و ستایش امام از این حرکت و کشف اسنادی محرمانه از جاسوسی جاسوسانِ به ظاهر دیپلمات، این تسخیر ۴۴۴ روز یعنی ساعاتی پس از اتمام ریاستجمهوری کارتر و روی کار آمدن ریگان به پایان رسید. از بدو تسخیر سفارت امریکا، کاخ سفید تمایل داشت که مسألهی تسخیر لانه جاسوسی را با برچسبِ گروگانگیری به مجامع بینالمللی بکشاند تا با تکیه بر اساسنامهی ملل متحد و براساس حقوق بینالملل، خود را قربانی یک «توهین غیرقابل اغماض» قلمداد نماید و وانمود کند که این توهین از طرف کشوری انجام شده که حتی «قواعد ابتدایی» احترام به قراردادهای بینالمللی را زیر پا گذاشته است. اقدامات آمریکا در دو مسیر پیگیری میشد. گروهی به نمایندگی سایروس وَنس وزیر خارجه، راههای دیپلماتیک، گفتگو و در نهایت تحریمهای اقتصادی را پیشنهاد میکردند و گروهی دیگر به رهبری برژینسکی مشاور امنیت ملی، دخالت نظامی را برای حل مسألهی گروگانگیری لازم میدانستند. اقدامات زیر نمونهای از کارهایی است که آمریکا برای آزادی دیپلماتهای جاسوس خود انجام داد:
۱-۱) در ۲۱ آبان ۱۳۵۸ کارتر دستور قطع خرید نفت ایران را صادر کرد، اگرچه این اقدام در داخل آمریکا باعث کمبود نفت و بنزین و نارضایتی مردم شد. همچنین کارتر از کشورهای غربی خواست که از خرید نفت اضافی ایران خودداری کنند و آلمان، فرانسه، ایتالیا و انگلیس پاسخ مثبت دادند.
۱-۲) در ۲۳ آبان به دنبال قطع خرید نفت، ایران تصمیم گرفت سپردههای خود را از بانکهای آمریکایی بیرون بکشد که کارتر دستور مسدود شدن داراییهای ایران در کلیه بانکهای آمریکایی و شعب خارجی آن را صادر کرد و اروپاییها هم از آن حمایت کردند. در این خصوص دیوان عالی لندن نیز داراییهای ایران را در انگلستان توقیف کرد. در فرانسه نیز امانتهای پولی ایران دچار مشکل شد.
۱-۳) در ۱۳ آذر ۱۳۵۸ شورای امنیت سازمان ملل بعد از چهار روز گفتوگو در قطعنامهای (شماره ۴۵۷) از دولت ایران خواست که «بلافاصله کارکنان زندانی سفارت امریکا در تهران را آزاد نماید.» هر پانزده عضو شورای امنیت از جمله شوروی به این قطعنامه رای مثبت دادند. کمی پس از آن نماینده آمریکا در سازمان ملل اظهار داشت که اختلاف فعلی صرفاً بین ایالات متحده و ایران نیست بلکه مسألهی ایران و جامعه بینالمللی است. این قطعنامه که نخستین قطعنامه شورای امنیت در رابطه با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا محسوب میشود، ضمن اشاره به مفاد کنوانسیون «وین»، معاهدات دیپلماتیک سال ۱۹۶۱ و همچنین کنوانسیون ارتباطات کنسولی سال ۱۹۶۳ از جمهوری اسلامی خواست این قواعد را رعایت کند. علاوه بر این قطعنامه، از ایران خواسته شده برای حل مسائل باقیمانده با آمریکا، به روشهای مسالمتآمیز متوسل شود و از اقدام قهری بیشتر خودداری نماید.
۱-۴) با توجه به بیتوجهی ایران به قطعنامه اول و بهتبع تلاشهای بیسابقهی آمریکا در تاریخ ۳۰ آذر ۱۳۵۸ بر پایهی تقاضای نماینده آمریکا در شورای امنیت، جلسه دوم شورا تشکیل و قطعنامه شماره ۴۶۱ صادر شد که در آن، ضمن تکرار مفاد قطعنامه ۴۵۷ از دبیرکل خواسته شد شخصاً به ایران سفر کند. شورا در این جلسه با ۱۱ رأی موافق، بدون هیچ مخالفتی و با رأی ممتنع روسیه و چکسلواکی، تصویب میکند که ایران باید تا ۱۸ دیماه همان سال گروکانها را آزاد کند؛ و اگر در این مهلت گروگانها آزاد نشوند، شورای امنیت قطعنامهی شدیدتری صادر میکند. همچنین از شورا خواسته شد که در تاریخ ۷ ژانویه ۱۹۸۰ جلسهای بگذارد و عدم تبعیت ایران از قطعنامهها را مشخص کند تا شورا بتواند بر اساس مواد ۳۹ و ۴۱ منشور سازمان ملل متحد عمل نماید.
۱-۵) ارجاع موضوع گروگانگیری به دیوان بینالمللی دادگستری در لاهه از دیگر اقدامات آمریکا علیه ایران بود. رأی این دیوان نیز روز ۲۴ آذر علیه ایران صادر شد و ۱۵ قاضی این دادگاه به اتفاق آرا ایران را به دلیل تصرف سفارت امریکا محکوم کردند.
۱-۶) در ۲۲ دیماه ۱۳۵۸ شورای امنیت با پافشاری ایالات متحده تشکیل جلسه میدهد و با طرح دعاوی جدید ازسوی نمایندهی این کشور علیه ایران، از شورا تقاضا میشود که برای حفظ صلح بینالمللی قطعنامه مورد درخواست ایالات متحده مبنی بر تحریم اقتصادی ایران به تصویب برسد. پس از چندین ساعت بحث و بررسی، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه از قطعنامه آمریکا حمایت میکنند؛ بنگلادش و مکزیک رأی ممتنع و چکسلواکی رأی مخالف میدهد ولی با رایزنیهای هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل و همچنین وتو شدن قطعنامه پیشنهادی امریکا توسط اتحاد جماهیر شوروی، دولت جیمی کارتر در اتخاذ تصمیم برای قطع مناسبات سیاسی و بازرگانی بینالمللی با ایران تنها ماند و آمریکا اعلام میکند که یکطرفه به قطعنامه عمل خواهد کرد.
۱-۷) در ۲۰ فروردین ۱۳۵۹ سه کشیش آمریکایی به محل لانه جاسوسی میروند و مراسم مذهبی عید پاک را باحضور جاسوسهای گروگان اجرا میکنند. اما كارتر یك روز پس از عید پاك روابط دیپلماتیك آمریکا با ایران را قطع میکند. او بالاخره قطعنامه را یکطرفه اجرا كرده و تردّد همه محمولهها را به ایران ممنوع میکند و به كاردار سفارت ایران در واشنگتن و دیپلماتهای دیگر دستور میدهد تا ظرف ۳۶ ساعت آن کشور را ترك كنند.
۱-۸) در دسامبر ۱۹۷۹ (آذر ماه ۱۳۵۸) گروهی از نیروهای ویژه انتخاب شده و تحت تمرینات مخصوصی در پایگاهی در مصر قرار گرفتند. در ۲۷ فروردین ۱۳۵۹ انجام عملیات تأیید و بین روزهای ۳۰ فروردین تا ۲ اردیبهشت ۱۳۵۹ نیروهای عملكننده به جنوبغربی آسیا منتقل شدند. امریکا با طراحی عملیاتی پیچیده و دقیق برای حمله نظامی به ایران، به بهانهی رهاسازی جاسوسهای مستقر در محل سفارت روی آورد. آنها حتی یک روز پیش از حمله، جاسوسان خود را در کسوت نمایندگان صلیب سرخ روانه ایران کردند تا با دیپلماتهای دستگیر شده در داخل سفارت دیدار کرده و آنها را در جریان برنامهی رهاسازی قرار دهند. گروگانها نیز آن شب را به صورت آماده و با پوشیدن لباس و کفش به امید آزادی سپری کردند. آمریکاییها با غرور و اطمینان ناشی از پیشبینی نیروی انسانی کارآزموده و تجهیزات مدرن و کارآمد در شبانگاه پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در حالی که خود را روی زمین طبس میدیدند، در اوج حیرت و ناباوری با طوفان شن مواجه شده و پس از برخورد بالگردهای متجاوز به یکدیگر، شکست سنگین و غیرقابل تصوری را متحمل گردیدند و سرانجام با لغو عملیات مجبور به فرار از خاک ایران شدند.
علیرغم این شکست در راهکار مستقیم نظامی، ایالات متحده به تلاشهای خود برای آزادسازی گروگانها پایان نبخشید و با بهکارگیری انواع روشها ضمن تلاش برای زمینهسازی آزادی آنها (که بالاخره در ۳۰ دی همان سال ۱۳۵۹ به نتیجه رسید) از همان زمان تاکنون بهطور پیوسته تصویری منفی از حکومت جمهوری اسلامی ایران در افکار عمومی جهان و اذهان مقامات کشورهای مختلف شکل داده و همان تصویر ساختهشده را مبنای بسیاری از تصمیمگیریّهای بینالمللی و جهانی درارتباط با جمهوری اسلامی ایران در سطح ملّی و بینالمللی قرار داده است.
- رویداد دوم: ربودن حاج احمد متوسلیان و ۳ نفر همراه
سردار احمد متوسلیان وابسته نظامی سفارت ایران در بیروت، سید محسن موسوی کاردار سفارت، تقی رستگار مقدم کارمند سفارت و کاظم اخوان عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی ۴ دیپلمات ایرانی بودند که در ۱۴ تیرماه سال ۱۳۶۱ در مسیر سفارت ایران در بیروت و در معیّت پلیس لبنان در یک پست بازرسی توسط گروه شبه نظامیان فالانژ ربوده شده و بعدها طبق خبرهای رسمی و غیررسمی، تحویل رژیم صهیونیستی شدند. در روزهای نخست پس از ربایش، تلاشهایی از جانب مسؤولین وقت لشکر ۲۷ محمد رسولاللهصلّیاللهعلیهوآله به کمک برخی از افراد حزبالله لبنان برای آزادی حاج احمد و همراهان او صورت گرفت؛ اما با توجه به عدم حمایت مسؤولین وقت، این تلاشها علیرغم نزدیکی به نتیجه، مثمرثمر واقع نشد و متأسفانه با گذشت ۳۴ سال از این رویداد، هنوز حاج احمد و همراهان او آزاد نشدهاند. در طول این سالها نیز اقدام خاصی (حداقل به صورت آشکار و بهوسیلهی دولتمردان) برای پیگیری سرنوشت این افراد انجام نشده است. درعوض حتی کارهایی نیز انجام شد تا حاج احمد را بهعنوان یک فرمانده شهید در اذهان عموم مردم معرفی کند[۳]. خصوصاً زمانی که سمیر جعجع، فرمانده فالانژهای لبنان (رهبر فعلی حزب نیروهای لبنان) که متهم اصلی ربودن دیپلماتهای ایرانی است، پس از آزادی از زندان اعتراف کرد که گروگانهای ایرانی توسط نیروهای وی کشته شدهاند، عدم پیگیری مسئولین ذیربط در خصوص سرنوشت دیپلماتها توجیه قابل قبولی پیدا کرد.
کتابهایی که نیز در این مدت به چاپ رسیده همانند کتبی که در خصوص فرماندهان شهید به رشته تحریر درآمده، به معرفی این سردار بینشان و تلاشها و مجاهدتهای وی در دفاع مقدس و نیز بیان ویژگیهایی چون شجاعت، صلابت، جدیت، دلسوزی برای دیگران و… اختصاص داشته است. کتابهایی چون «قصه فرماندهان ۹: فرمانده جدید- براساس زندگی شهید احمد متوسلیان» و «میخواهم با تو باشم». در این میان دیدگاه حمید داوودآبادی نویسنده صاحبنام دفاع مقدس، کسی که تحقیقات کاملی روی پرونده ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در لبنان انجام داده و نتیجه این تحقیقات را در کتاب «کمین جولای ۸۲» منتشر کرده، بهتر میتواند دلیل این کمتحرّکی یا انفعال را نشان دهد.
«صحبتهایی مبنی بر این که میشد حاج احمد و همراهانش را در همان ساعات اولیه نجات داد و شایعاتی مبنی بر اینکه مسئولان، اجازه چنین کاری را ندادهاند بیپایه و کذب محض است. حاج ابراهیم همت و نیروهای دیگری که همراه متوسلیان در لبنان بودند حدود ۲۴ ساعت بعد متوجه میشوند این چهار نفر گم شدهاند. پس از گذشت ساعتی از جداشدن متوسلیان و سه دیپلمات دیگر از سایر نیروها، نیروهای ایرانی از طریق بیسیم از بعلبک و بیروت، سراغ آنها را میگیرند و جواب مشخصی دریافت نمیکنند. فردای آن روز اتومبیل گارد حفاظت که ۴ دیپلمات را در زمان ربایش، همراهی میکرده به نیروهای ایران اطلاع میدهد که متوسلیان و همراهانش را ربودهاند. فالانژها در این ۲۴ ساعت هر اقدامی را که میخواستند انجام داده بودند. ضمن اینکه محلی که این چهار نفر دستگیر شدند، دژبانی ثابتی نبوده است یعنی همان روز، یک پست ایست بازرسی ایجاد و هر کسی شیعه بوده دستگیر میکردند و میکشتند. حتی این پست ایست بازرسی در روز بعد دیگر وجود نداشته و باید پرسید چگونه ممکن بوده در همان ساعات اولیه، برای آزادی آنها اقدام شود؟» (داوودآبادی، ۱۳۸۴)
البته ظاهراً مواضع مسئولان سیاسی کشور نیز بسیار عادی و به این خلاصه شده که وزارتخارجه نامهی اعتراضیهای ارسال کند:
«در آن دوره تکلیف لبنان معلوم و مشخص نبود با چه کسی طرف هستیم. گروه فالانژیستها مزدور اسرائیل بودند. وضعیت آن دوره مثل این است که … ما بخواهیم نامهنگاری کنیم که ارتش عراق اسرای ما را آزاد کند. وقتی مزدوران اسرائیل نیروهای ما را اسیر کردهاند چگونه از طریق دیپلماتیک از آنها بخواهیم اسرای ما را آزاد کنند؟ … ما در آن زمان، درگیر جنگ تحمیلی بودیم و از سوی دیگر فالانژها و حتی اسرائیل تأکید داشتند این سؤال را برجسته کنند که ایران در لبنان چهکار میکند؟ به همینخاطر هیچ عکسالعملی نمیتوانستیم نشان دهیم. اما بعدها در سطح سازمان ملل پیگیریهایی شد. بهویژه بهواسطهی گروگانهای غربی که در لبنان اسیر بودند. آنها وعده پیگیری میدادند تا در نهایت دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل، نامهی تسلیتی به ایران نوشت و از طرف سازمان ملل اعلام کرد که این چهار نفر کشته شدهاند … فالانژها و اسرائیلیها شیّادانی هستند که به هیچ حرفشان نمیتوان اطمینان کرد. به نحوی که اظهارات آنها در طول سیسال گذشته همه ضد و نقیض بوده است. اما از طرف دیگر نظام پیگیر وضعیت این چهار دیپلمات بوده و برای روشن شدن تکلیف آنها کارهای مهمی انجام داده است. دورههایی بوده که گروگانهای ارزشمندی از دشمن، در بند لبنانیها بودهاند و ایران برای آزادی آنها واسطه میشده است. اگر قرار بود متوسلیان در دست آنها باشد قطعاً او را تحویل میدادند تا به نتایج بهتری در این معاملات برسند. چون از لحاظ امنیتی، حاج احمد نسبت به گروگانهای آنها از لحاظ اطلاعاتی اهمیت کمتری داشته و منطقی نیست که او را نگه دارند و هزینههای بالایی در این گروگانگیریها بپردازند. حتی در قضیه مکفارلین یک پای معامله همیشه چهار گروگان ایرانی بودهاند که این اخبار تاکنون مطرح نشده است. غربیها به دنبال آزادی جاسوس خود بودند و ایران، شرط آن را مشخص شدن وضع دیپلماتهای گروگانش اعلام میکرد. یعنی افتضاح مکفارلین و آنهمه هزینهای که برای آن پرداخت کردند به اندازهی کافی اهمیت داشت که اگر امکان معاوضه دیپلماتهای ایرانی وجود داشت، این کار را بکنند تا آن افتضاحات پیش نیاید.» (داوودآبادی، ۱۳۸۴)
شاید تأثیرپذیری آقای داوودآبادی از دیدگاه مسؤولان وقت خیلی دور از واقع نباشد. خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی دلیلی است بر این ادعا. وی در خاطرات سال ۱۳۶۷ خود نوشته است:
«فرستاده رئیس جمهور کنیا آمد. اطلاع داد که گروگانهای ما در لبنان سال ۶۲ شهید شدهاند و خواستار مبادله گروگانهای انگلیسی و سه اسرائیلی با ۹۰ اسیر شیعه در اسرائیل شد.» (هاشمی، ۱۳۹۱: ۴۸۴)
وی همچنین در خاطرات سال ۱۳۶۹ در جریان کمک به آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان به پیامی از جرج بوش -رئیس جمهور وقت ایالات متحده- اشاره کرده و نوشته:
«اطلاعات آمریکا میگوید گروگانهای ایرانی در دست مارونیها در همان روزهای اول کشته شدهاند ولی باز هم آنها آمادگی دارند که پیگیری مسئله آن گروگانها را ادامه دهند.» (هاشمی، ۱۳۹۲: ۸۳)
بااین وجود ازنظر بسیاری از صاحبنظران نیز موضوع شهادت دیپلماتهای ربودهشدهی ایران قابل تردید بوده و هست. چنانکه سیدحسن نصرالله در یک کنفرانس خبری در بیروت در سال ۱۳۸۷ اذعان داشت که «نشانههايي وجود دارد مبني بر اينكه ديپلماتهاي ايراني در زندانهاي رژيم صهيونيستي بهسر ميبرند» (خبرگزاری فارس، ۱۰/۱۱/۱۳۸۷) البته در سالهای ۹۲-۱۳۹۱ تحرکات دیگری نیز انجام شد که نشان میداد شهادت دیپلماتها مورد تردید است و امکان زنده بودن آنان وجود دارد. اما این اقدامات از پوشش رسانهای ضعیفی برخوردار شد. چاپ کتاب «در هالهای از غبار؛ سرگذشتنامه سردار بینشان حاج احمد متوسلیان» در سال ۱۳۹۱ و کتاب «وقتی کوه گم شد» در سال ۱۳۹۲ را میتوان شاهدی بر بروز این تردیدها نزد علاقمندان به پیگیری وضعیت دیپلماتهای ربودهشدهی ایران دانست.
مراسم گرامیداشتی نیز در تیرماه سال ۱۳۹۱ در «پارک ایران» واقع در منطقه «مارون الرأس» در نقطه صفر مرزی لبنان با فلسطین اشغالی از سوی سفارت جمهوری اسلامی ایران برگزار شد که حائز اهمیت بود. در این مراسم که شهید غضنفر رکنآبادی سفیر وقت ایران در بیروت، حجتالاسلام پناهیان، خواهر حاج احمد متوسلیان و مریم مجتهدزاده مشاور رئیس جمهور ایران و همسر سیدمحسن موسوی حضور داشتند، تندیسی با نماد حاج احمد متوسلیان ، تصاویر ۳ دیپلمات دیگر کشورمان و امام موسی صدر در محل نصب شد. این تندیس که در آن اشاره دست حاج احمد متوسلیان به سمت قدس شریف بیتالمقدس است، به همگان این موضوع را بیان میکند که سرزمینهای اشغالی به دست رزمندگان مقاومت آزاد خواهد شد. (خبرگزاری ایرنا، ۱۳۹۱)
در ۱۳ تیر ۱۳۹۲ شهید رکنآبادی سفیر وقت ایران در بیروت در مراسم سی و یکمین سالگرد ربایش این چهار دیپلمات که در محل سندیکای روزنامه نگاران لبنان برگزار شده بود اعلام کرد «چهار دیپلمات ربوده شده ایرانی زنده و در زندان های رژیم صهیونیستی هستند.» (خبرگزاری میزان، ۲/۵/۱۳۹۵).
سال ۱۳۹۵ را میتوان نقطه اوجی برای این رویداد دانست. در ۳ خرداد سردار دهقان وزیر دفاع اعلام کرد: «سردار احمد متوسلیان و سه دیپلمات دیگر ایرانی زنده و در اسارت رژیم صهونیستی هستند» (خبرگزاری تسنیم، ۳/۳/۱۳۹۵). سردار محسن رضایی نیز همان زمان طی پستی در صفحه اینستاگرام خود وعده داد به زودی خبرهای خوشی از این سردار شجاع و دلیر خواهد رسید (خبرگزاری میزان، ۲/۵/۱۳۹۵). همچنین اعلام رسمی سیدحسن نصرالله مبنی بر اینکه خود شخصاً پیگیر آزادی حاج احمد متوسلیان و سه همراه وی است، بازتاب گستردهای از لحاظ داخلی و بینالمللی داشته است.
در ۱۲خرداد حسین روحالامین، تصویرساز جوانی که بیشترین آثار او در زمینههای آئینی و عاشورایی است، طرحی از حاج احمد متوسلیان کشید که اگر زنده باشد در این ۳۴ سال چقدر پیر شده است. این اثر در فضاهای مجازی به اشتراک گذاشته شد. در ۱۹ خرداد فیلم «ایستاده در غبار» به تهیهکنندگی و کارگردانی محمدحسین مهدویان که پیش از در جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بهترین فیلم را از آن خود کرده بود، در سینماهای کشور به اکران درآمد.
در ۳۱ خرداد و در دیدار حضرت آقا با شاعران، دانیال فرخی کاندیدای چهره برتر هنر سال ۹۴ تصویری را که از حاج احمد متوسلیان پس از آزادی در آغوش حضرت آقا کشیده بودند به ایشان تقدیم کرده و گفت: خدا کند که حاج احمد برگردد. و آقا فرمودند: انشاءالله، ما هم امیدواریم. البته این عکس و گفتگو بیشتر در سایتهای ارزشی و نه در بین عموم مردم، انعکاس پیدا کرد. در ۱۰ تیر بیانات منتشر نشده رهبر انقلاب درباره حاج احمد منتشر شد. حضرت آقا در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای سپاه و نیز خانواده حاج احمد متوسلیان در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۷۵ فرمودند: «ما منتظریم که آقای حاج احمد متوسلیان انشاءالله بیاید؛ نگویید شهید، ما که خبر نداریم از شهادت ایشان. خداوند انشاءالله که فرزند شما را – هر جا که هست، هر جور که هست – مشمول لطف و فضل خودش قرار بدهد، ما که آرزو میکنیم انشاءالله خداوند این جوان مؤمن و صالح را برگرداند. بله، آقای حاج احمد متوسلیان با همین آقای حاج همت هم دوست و رفیق و همکار بودند؛ خداوند انشاءالله همهشان را مشمول لطف خودش قرار بدهد.»
در مرداد ۱۳۹۵ مدیر پروژه تولید بازی «حاج احمد» از آغاز این پروژه خبر داد و گفت این بازی با حضور متخصصان حوزه بازیسازی مؤسسه مصاف آغاز شده و داستان آن در فضای سوریه، زندانهای اسرائیل و مرز لبنان و اسرائیل روایت میشود. شخصیت اصلی بازی یک سردار ایرانی است که با احمد متوسلیان در زمان جنگ تحمیلی همرزم بوده است و هماکنون در سوریه مشغول عملیات مستشاری است. در ابتدای بازی، شخصیت اصلی بازی در محاصره داعش گرفتار میشود و پس از اسارت تحویل رژیم اسرائیل میشود. در زندان اسرائیل، شخصیت بازی متوجه حضور احمد متوسلیان در زندان شده و برای آزادی خودش و او تلاش میکند. (خبرگزاری فارس، ۲۰/۵/۱۳۹۵)
اما تمامی این اقدامات نیز از حمایت رسمی و پوشش رسانهای قوی بینصیب ماند و این موج بهوجودآمده بدون اینکه تأثیر عمیقی در اذهان مردم داشته باشد و درخواست برای آزادی حاج احمد و همراهان او را به یک مطالبه عمومی از جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی تبدیل کند، فروکش کرد.
جمعبندی و نتیجهگیری
آنچه که ازدیدگاه نویسنده در مورد تسخیر سفارت آمریکا حائز اهمیت است تلاش فراوان آمریکا برای آزادسازی دیپلماتهای جاسوس خود است که در داخل خاک کشور ایران مشغول انجام اعمال غیرقانونی بودند. تلاشی با بهکارگیری دو مفهوم بازاریابی رویداد و بازاریابی سیاسی که علاوه بر اینکه به آزادسازی آنان منجر شد ولی خاتمه نیافت و تاکنون نیز ازسوی مقامات رسمی این کشور مورد توجه قرار داشته است. در طول ۴۴۴ روز دستگیری جاسوسان آمریکایی، این کشور راههای مختلفی را امتحان کرد. راههایی مانند فرستادن نمایندگان مختلف برای مذاکره، قطع روابط سیاسی و اقتصادی، بلوکه کردن اموال و داراییهای ایران در بانکها و شعب خارجی آن، آزار و اذیت ایرانیان مقیم آمریکا و حتی راهکار نظامی حمله ناموفق و ماجرای صحرای طبس. با اینکه اسناد جاسوسی آمریکا در لانه جاسوسی کشف شد، آمریکا تلاش میکرد نشان دهد ایران اقدامی غیرقانونی انجام داده است و در مجامع بینالمللی، ایران را متهم به نقض آشکار معاهدات بینالمللی نمود. دولتمردان آمریکایی حتی بعد از آزادی دیپلماتهایشان و سالها پس از این رویداد با مظلوم نشاندادن دیپلماتها و تصویب قانون مبنی بر پرداخت غرامت به آنها و خانوادههایشان به ازای ۴۴۴ روز اسارت، سعی دارند جمهوری اسلامی ایران را متهم و مقصر اصلی نشان دهند.
در مقابل در رویداد ۱۴ تیر ۶۱ که گروهی موسوم به فالانژها ۴ دیپلمات ایرانی را ربودند و به مکان نامعلومی بردند، مستندات موجود نشان میدهند مسئولان وقت ایران منفعلانه عمل کردهاند؛ رفتاری که باعث شده بعد از گذشت ۳۴ سال از این رویداد هنوز از سرنوشت این ۴ دیپلمات اطلاع کاملی در دست نباشد. حال آنکه باید در همان ابتدا با جدیت بیشتری آزادی دیپلماتهای کشورمان که از مصونیت برخوردار بودند، پیگیری میشد و مقامات رسمی کشور این موضوع را در مجامع بینالمللی و افکار عمومی جهان به چالش میکشیدند که چگونه ممکن است عدهای به خود اجازه دهند دیپلماتهای کشور دیگری را بربایند وبه کشور دیگری انتقال داده و به گفته خودشان به قتل برسانند. عدم توجه مسؤولان ارشد کشور در ارتباط با این رویداد به دو مفهوم بازاریابی سیاسی و بازاریابی رویداد و غفلت از بهکارگیری آنها در محیط داخلی و بهخصوص در سطح بینالمللی کاملاً محسوس و قابل توجه است.
در داخل کشور نیز این موضوع علیرغم غفلت نسبی مسؤولان ازسوی مردم و بهصورت غیررسمی کمابیش مورد توجه قرار گرفته و فعالیتهای متنوع و متعددی ازنظر فرهنگی انجام شده (مانند تولید کتاب، فیلم، نقاشی، تندیس و …) که منابع بسیار خوبی برای استفاده در بازاریابی رویداد و بازاریابی سیاسی بهشمار میآیند. بااین وجود حجم این فعالیتها نیز در قیاس میان دو رویداد مورد بحث، جالب توجه است. مثلاً در حالی که تنها در حوزه چاپ، پیرامون دستگیری کارکنان سفارت در آمریکا ۴۰ عنوان کتاب چاپ شده، در ایران فقط ۶ عنوان کتاب در خصوص رویداد ربایش به چاپ رسیده است. به همین علت بسیاری از افراد حاج احمد را نمیشناسند و برخی دیگر او را شهید میپندارند. لازم است برنامه هایی در دستور کار قرار گیرد که آزادی برای این ۴ دیپلمات به یک خواست و مطالبه عمومی و اجتماعی جامعه ایران تبدیل شود تا مقامات سیاسی نیز بهتبع آن بر فعالیتها و اقدامات سیاسی خود بیافزایند.
فهرست منابع:
پایگاه الکترونیکی مشرق نیوز، بهتاریخ ۲۵/۱/۱۳۹۴، به نشانی: http://www.mashreghnews.ir/fa/news/404581
خبرگزاری تسنیم، بهتاریخ ۳/۳/۱۳۹۵، به نشانی: www.tasnimnews.com/fa/news/1395/03/03/1081762
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) به تاریخ ۷/۴/۱۳۹۱، به نشانی: http://www.irna.ir
خبرگزاری فارس، بهتاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۸۷، و ۲۰/۵/۱۳۹۵ بهنشانی: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711100949
خبرگزاری میزان. بهتاریخ ۲/۵/۱۳۹۵، به نشانی: http://www.mizanonline.ir/fa/news/200075
داودآبادي، حمید (۱۳۸۴) كمين جولاي ٨٢ ؛ روزشمار ربع قرن گروگانگيري چهار ديپلمات ايراني.- تهران: فرهنگسراي پايداري و نشر غنچه. قابل دسترس در: http://davodabadi.persiangig.com
هاشمی، علیرضا (۱۳۹۱) پایان دفاع، آغاز بازسازی؛ خاطرات روزنوشت سال ۱۳۶۷ حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی.- تهران: نشر معارف انقلاب
هاشمی بهرمانی، عماد (۱۳۹۲) اعتدال و پیروزی؛ خاطرات روزنوشت سال ۱۳۶۹ حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی.- تهران: نشر معارف انقلاب
پاورقی:
[۱] Event Marketing
[۲] John Limbert
[۳] مانند نصب تابلویی با تصویر حاج احمد و با عنوان «شهید احمد متوسلیان» در کنار تابلوی شهید موحد دانش زیر پل روگذر سرلشکر شهید محمد حاجی.